صبح باهاش رفتم محل کارش اول اینکه از ساعت۶ صبح بیدار شده بود حساب کتاب میکرد صبحانه هم نخورد.عجله ای همه چی
از ساعت۷ زنگای تلفنش شروع شد تا ۹ یه سره هی تماس تماس انقد حرف میزدن قطع میکردن بازتماس دیگه
ک بجا اون من فکم درد گرفت
بعدش یه دستگاهشون خراب شد سرگرم اون شدن
از اونور ماشینش خراب شد
از یه طرف دیگه ریموتا پارکینگ و گم کرد انقدر که فکر و ذکرش هزار جاس
از اونور طرفی ک قراره بهش پول بزنه ۲۰ روزه خبری نیست از پول
از یه طرف دسگ سر یه جایی با شهرداری به مشکل خوردن اوتام از یه طرف هی فشار میارن بهش هر روز زنگ
بیچاره همش تو بدو بدو بود اصلا یجا بند نمیشد
دلم براش سوخت چقدر تحت فشاره همش از اینجا به اونجا نه خواب درست حسابی نه چیزی
اینجوری ک دیدمش گفتم رو خودم کار کنم سعی کنم وقتی بد خلقی کرد غر نزنم یا جوابشو ندم
من خودم بودم طرفو تیکه پاره میکردک تا برسم خونه بازجویی کنه یا غر بزنه
درکش کردم یکم🤧🤧