غلطی کردم خونه مجردی گرفتم تنهایی تو خونمون زیاد مهمون رفت آمد بود بعد اب گرم کن ماه اول درست بودا بعدش خراب شد به صاحب خونه گفتم درست نکرد گفت به من چه رفتم سرویس کار اوردم مسعول ساختمون پرید بیرون فیلم گرفتن های هوی مرد اوردی گفتم خفه شو کثافت مگه همه مثل دختر توعن تا مرده کارت نمایندکی و اینکه هماهنگ کرده بودم با نمایندکی رو نشون داد بازم نذاشت بیارم گفتم بیا خودت وایسا دم در ببین داره اب کرم کن درست میکنه گفت نه بمن چه نمیام تو ام حق نداری تعمیر کار بیاری حالا من خر به خاطر اینکه نرم خونه خانوادکی هیچی نگفتم شیش ماه با اب سسرد ساختم دوش نکرفتم لباس نشستم اب یرد میریختم بدنمو میشیتم بعد
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
بعد دیگه مریض شدم مریضا نتونستم بمونم به صاحب خونه گفتم پولمو بده گفت نصف قرار داد مونده نباید پاشی کرایه خونمم میگیرم خلاصه منم بی حال و فلان برگشتم خونه مادرم یعنی شیش ماه کرایه خونه مفت دادم به کنار دیرزو رفتم تسویه ساختمون حروم خور لعنت بر پدر و مادرش مدیر ساختمون برگشته میگه ۴۵۰۰ بابت اب و شارژ این شیش ماه میگم من که نبودم دید که یبارم تو این شیش ماه نیومدم نه اب مصرف کردم نه حمومی چیزی میگه نه باید بدی یعنی الهی درد به حون اون زن و بچش بیاد الهی داغ سمیه و سعیدش به دلش بمونه خروم خور نمیگی دختر مردم اونحا نبوده که اب و گاز مصرف کنن
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی