چرا زندگیم اینطوریه چرا خدا با من لج کرده

از بچه گی تا الان خدا تو ذات من استرس گذاشته ،همیشه با حسرت به ادمایی نگاه میکردم که دوست داشتم باهاشون دوست بشم ولی مهارت برقراری نداشتم ،تنهام غمگینم، باورتون نمیشه بگم چهار سال کار کردم برا بقیه همکارام تولد گرفتن ولی ب جز من کسی چوب کبریتم نیاورد که فوت کنم ،تنها خوشی که داشتم حقوقم بود استقلال مالیم بود خدا دید خیلی خوشم ازم گرفت 

استعداد خاصی ندارم همیشه به این فکر میکنم من از چه مهارتی لذت میبرم میبینم هیچی 

خیلی وقته از ته دل خوشحال نشدم 

چند سال دعا کردم که همسرخوبی قسمتم شه از خدا و امام حسین خواستم ،اینم از شوهرکردنم که احترام برام نمیزاره 

خدایا منو ببر راحتم کن هدفت از آفرینش من چی بود خسته شدم به خودت قسم 

باورتون نمیشه مامانم قبل به دنیا اومدنم منو درحال گریه کردن دیده بود انگار غم تو وجود منه هیچوقتم جدا نمیشه