شوهرم قبل اینکه عقد کنیم خیلی ادم خوبی بود من میگفتم اگه فقط یه ادم خوب هست اونم شوهرمه بعد از عقد یهو عوض شد چهره ی واقعیشو بهم نشون داد هر جور میخاست رفتار کرد هر چی دلش خواست بهم گفت رفیق بازیاش دوباره شروع شد به من قبل عقد گفت رفیق بازی دیگه تعطیل من فقط میخام زندگیمو بسازم ولی الان خیلی رفیق بازه پیش من همیشه خستس همش غر غر میکنه ولی پیش اونا فقط عشق و حال من با تمام نداریش دارم میسازم شاید باورتون نشه ولی الان هزار تومنم تو جیبش نیست منم دارم با همچیش میسازم من از سه شنبه مریضم آنفولانزا گرفتم از دیروز دیگه خونه نیومده به خاطر اینکه مریض نشه رفته خونه ی باباش به بهونه ی اینکه رفته به مامان و باباش سر بزنه در حالی که چند روز پیشم خونه ی اونا بوده دیروز با رفیقاشم بوده زنگ زدم دیدم با رفیقاشه رفته عشق و حال بعد زنگ رفیقش زدم گفتم کجایین شما گفت رفتیم دور دور گفتم به رفیقت بگو زنت داره میمیره مریضه تو رفتی دور دور شوهرمم با مسخره بهش گفت بگو نمیری😏 دیگه من تلفنو قطع کردم
امروز میخام به پدر شوهرم بگم پسرت خیلی رفتارش عوض شده بد اخلاق شده عشق حالاش برا رفیقاشه خستگیاش واسه من وقتی مریضم منو نمیخاد