ما یه مدت همش مشکل داشتیم تو زندگی چه از نظر روابطمون چه مالی چند جا شکست بزرگ خوردیم، لوازم خونمون از یخچال بگیر تا ماشین ظرفشویی و ... خراب میشد، و پسر کوچیکم هم بی علت گریه و جیغ و ناراحتی تا چند ماه داشت. خودمم هم حس میکردم اینهمه مشکل واسه ما آخه؟ اواخر شوهرم سرکارش هم به مشکل خورده بود افسرده شده بود میگفت بیا جدا شیم هرچی دارم واسه تو و بچه ها، من نحسم من بدشانسم و ...
خلاصه همش دعوا و افسردگی و ...
تا یه روز یکی از دوستامون اومد با خانومش خونمون، خیلی توی این امور هست البته بصورت علمی ، مثلا چاکراه و فرکانس و ...