شوهرم یکی یکی داره دستش رو میشه

چند وقت قبل احساس کردم شوهرم چیزی ازم مخفی می‌کنه

دعا کردم خدایا اگر توی زندگیمون چیزی از من پنهونه و باید بدونم نشونم بده،خودش همیشه به شوخی می‌گفت مرد خوب مردیه که لو نرفته باشه

چند وقت پیش یک بسته قرص ویاگرا دیدم تو کیف شوهرم،بعداز چند روز  ما یک رابطه داشتیم که من یهو پیشنهاد دادم و حواسم بود شوهرم سراغ کیفش نرفت که قرص بخوره،چند روز که گذشت دیدم دوتا دونه از قرص کم شده،با خودم گفتم شاید یک لحظه رفته متوجه نشدم،دیگه ما رابطه نداشتیم،چند شب بعدش شب خواب دیدم رفتم سراغ کیفش و دوباره قرص مصرف کرده،همون شب رفتم سراغ گوشیش چک کردم،دیدم یکی از همکارای خانومش واسش دوتا آهنگ عاشقانه فرستاده،شوهرم هم یکیش رو باز کرده و برای اون یک آهنگ که خیلی دوست داره فرستاده

بعد که خواب دیدم رفتم سراغ کیفش دیدم دوباره مصرف کرده بعد رفتم سراغ گوشیش که آهنگها رو دیدم 

شوهرم بیدار شد و دید من حالم بده،بهش گفتم چی دیدم اونم توضیح داد که که چند وقت پیش مشکل مردونه پیدا کرده و رفته دکتر،دکتر هم گفته قرص ها رو دو سه روز یک بار استفاده کن،واسه آهنگها هم گفت اگه من منظور داشتم دوتا آهنگ رو باز میکردم ولی اولی رو فقط باز کردم حال باز کردن دومی رو نداشتم،آهنگی هم که خودم فرستادم واسه این بوده که داشتم گوش میکردم،چندنفر تو محل کار خوششون اومده واسه این خانومه فرستادم که واسه بقیه بفرسته

دیگه عذرخواهی کرد و منم قبول کردم و اوضاع نرمال شد

حالا دیشب ساعت ۳شب بچم تب کرده بود من گرفتم بغلم راه میبردمش،شوهرم هم توی گوشیش سرچ میکرد چکار کنیم

بی هوا از پشت سرش رد شدم دیدم داره پیام میده

متوجه من که شد صفحه پیام رو بست رفت تو گوگل ادامه کارش

بهش گفتم داری به کی پیام میدی رفت تو صفحه پیام هاش،پیامی که داشت میداد بست یک پیام دیگه باز کرد،همون خانم همکارش بود که گفته بود« بچم مریضه اگه میشه صبح دیرتر میام» این پیام رو بهم نشون داد

گفتم نه همون پیام که داشتی میدادی،خودم صفحه رو باز کردم دیدم اسمش به نام یک مرد سیو شده،ولی یک نگاه که انداختم دیدم همون خانومه!!!

سریع گوشی رو از دستم گرفت ویکم غرغرکردن و رفت که برای بچه از داروخانه دارو بگیره

وقتی اومد گوشیش رو گرفتم دیدم پیام ها رو پاک کرده

کلی باهاش دعوا کردم اونم گفت این خانوم داره در مورد زندگیش مشورت میگیره ازم ، گفتم تو حساس میشی یه چیز دیگه سیاوش کردم

صبح مجبورش کردم منو ببره پیش زنیکه پیامها رو نشونم بده ،اونم پیام ها رو پاک کرده بود

گفتم تا پرینتش رو نگیری بیاری باهات کاری ندارم

حالا امروز یک ریش سفید رو واسطه کرده بیاد باهام حرف بزنه،منم فقط حرفم اینه که پرینت پیامها رو بیاره،واسه بقیه موارد بعداً تصمیم میگیرم