بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
عطر صد خاطره پیچید،گل صد خاطره خندید
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دلداده به آواز شباهنگ
یادم آمد تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
توکه امروز نگاهت به نگاه دگران است!!
باش که فردا دلت با دگران است!!!
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم😔😣
سفر از پی تو هرگز نتوانم
نتوانم💔
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم🕊
تو به من سنگ زدی،من نرمیدم نگسستم
باز گفتم که تو صیادی ،و من آهوی دشتم
تا به دام تو دراُفتم همه جا گشتم و گشتم💔🕊
"حذر از عشق؟"ندانم
نتوانم،نتوانم😔