2777
2789
عنوان

داستان جدید مادرشوهرم

1 بازدید | 2 پست

مادرشوهرم‌میخواست شلوار بخره پیدا نمیکرد ولی دیگه رفت شهرستان. از شلواری که میپوشید همیشه ما دوتا براش خریدیم‌. تا دید گفت من از اینا نمیخوام واسه خودتون

منم گفتم از همونیه که همیشه داری ولی نمیخوای میبرم واسه مامان خودم.

از طرفی پسرجاریم ۴ سالشه هرروز زنگ‌میزد اسباب بازی میخوام.خلاصه شوهرم خریده براش. یواشکی هم بهش دادیمش. حالا دوتا دختر جاری دیگم فهمیدن قهر کردن که چرا عمو واسه ما نیاورده. کلاس چهارمن.

مادرشوهرم همش میگفت چرا واسه اینا نیاوردین.

گفتم‌ والا ابروی مارو بردین. شوهرمم گفت مگه کم واسشون اوردم که حالا قهر کردن هرچی خریدم انداختن دور.

درنهایت به شوهرم ثابت شد که رفتار خانوادش چطوره هروقت چیزی براشون میبره.

شده وظیفش. ولی خب بروی خودش نمیاره و بعید نیست تکرار کنه

پر از خیال🙂‍↔️

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز