خانواده شوهرم و شوهرم میگن باید کار کنی

آره نسخه پیچی تکنسین فک کنم دو میلیون باشه بعدش برو به داروخونه ها بگو ۸ ساعت کار میکنی هم به درامد میرسی بیمه میشی از اون محیط سمی فاصله میگیری بعدا میتونی به طلاق فکر کنی

من خودم دست یاری دندون ثبت نام کردم ۳۶۰۰

خب قهر باشه ببین من یه آدم خیلی ساده و دلسوزی بودم البته شوهرم مرد خوبی ولی یه مدت که سادگیام نسبت به خانوادش زیاد شد انگار شوهرمم انتظاراتش بالا رفت ولی همه رو جمع کردم الان دیر به دیر میرم یه لیوان هم تکون نمیدم احترامم بیشتر شده کمتر نشده .خانواده شوهر کاری باهام کردن تمامن عوض شدم اوایل عذاب وجدان شدم از اینکه این شدم ولی الان عادی برام .

خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند .

حتما برو فقط تو رو كار بيرون نجات ميده شراطبم مثل تو بود ميگم چون تايمي كن بيرون هستي بعد مياي خونه كار خونه استراحت تايمي نميمونه خدمات بدي اون موقع ترجيح ميدن اصلا خونشون زندگي نكني  

فقط كار پيدا كن پول در بيار هر وقت ميان تو نباش نه الكي براي كار كم كم عادت ميكنن براي كار كردن

😐چه بی ادب مگ کی هستن ،این جماعت نمیتونی درست کنی ،حالا شاید مادرشوهرت مرد راحت شدی وگرنه.....

از زندگی ۱۷ سالم فهمیدم که سادگی جان فشانی هیچ معنی ندار جز توقع اطرافیان ببر بالا . همیشه حد حدود رعایت کنید از هرکس یه پله بالاترباشید .طوری نشه ازتون سواستفاده بشه حس کردید دارن سواستفاده میکنن سریع برگردید.

مشکلش اینه شوهرش پشتش نیست ،وگرنه کسی جرات نمی‌کرد اینطوری برخورد کنه

فقط بچه نیار...زندگی باخانواده همینه

نه میگفت چ عیبی داره کمکشون کنی گفتم یکی میخواد به خودم کمک کنه اخه من کمردرد و اینا دارم دیگه بیخیال شدن

چون میدونن بی کسی اینجوری مطمئنن که نخواهی  رف من با یه فحش پدرشوهرم ۹ماه بود عروسی کرده بودم البته شوهرم پشتم بود باهم نشکلی نداشتبم صبح زود گفتم منو ببرخونه مدرم تا سهمتو نگرفتی خونه نخریدی نمیام دیگه اصلا ندیدن دیگه منو ...۵ماه تمام شوهرم کتک خورد ودعوا وفلان شریک بود با پدروبرادرش درست یک سوم پولشو خوردن اما به زور فامیل تهدید به شکایت گرف پولشو اومدیم شهرخودم خونه خریدیم وسایلامو رفتیم برداشتیم که خواهرش خون به پا کرد زنگ زدم ۱۱۰اومد عموی بزرگشون با کمک اینا فرار کردیم الان ۶ساله مارو ندیدن در حسرتا هرجی تلاش میکنن شوهرم نمیخوادشون حتی بچممونم ندیدن خلاص شدیم بخدا فقط دخالت میکرد تو همه چی حتی داداشم برام از تهران کفش میفرستاد جاریم دعوا درست میکرد که ایک رفته کفش خریده مدرومادرشگ به خرف اونا بودن شوهرمو توبیخ میکردن بعد از اونطرف جاری بیشرف میرف طلا میخرید شوهرش میگف این حق ماس زحمت میکشم من انگار شراکت برای ما بود برای اونا نبود ...خدا رحم کرد گرفتیم حداقلش دوسوم پولمونو خونه خریدیم الان بود دیگه نمیدادن خونه هم نمیشد خرید