توروخداسمتش نرو من هیچوقت نمیگم جداسو خودم بدترین مشکلات رودارم و دارم تلاش اخرمومیکنم بقیش سپردم بخدا منم مث توازفکرزیادوگریه خواب ندارم اشتهاندارم ولی یمدت فاصله بگیر تلاشتوبکن حسرت تودلت نمون
منو همسرم عقد بودیم داشتیم کارای عروسی رو میکردیم یه روز تلفنی سر آرایشگاه بحثمون شد خواهرش گفته بود ببر فلان آرایشگاه منم خودم آرایشگاه انتخاب کرده بودم همسرم اصرار می کرد نه خواهرم صحبت کرده باهاش تخفیف گرفته و....پدرم بحثهای ما رو شنید تلفن رو قطع کردم گفت چیه جریان منم گفتم گوشی رو برداشت زنگ زد به همسرم با احترام و محبت گفت پسرم الان که خواهرت آرایشگاه رو انتخاب کرده و کارهاش رو کرده پس شما دست نگه دارید وقتی خواهرت عروس شد شمام بعدش برید سر خونه زندگیتون شوهرم تعریف میکنه میگه اون لحظه قبضه روح شدم گفتم بخاطر یکم بالا پایین زندگیم خراب شد میخوام بگم از یه جایی به بعد بذار پدرت پشتت در بیاد که حساب کار دستش بیاد
ببین میخوای آسیب نبینی باید دست ازش بکشی، بعد فقط شروع کن محبت کردن بدون انتظار (شاید طول بکشه اثرش ببینی اما بدون آخرش میفهمه که اشتباه کرده وخودش کم کم رفتاراش درست میشه)
باید رو خودت کار کنی تا به نتیجه برسی. یه لیست تهیه کن. کارای خوبی که میتونی انجام بدی کم کم شروع کن.. انجام بده
مهم تر از هر چیزی زندگیتو بسپار به حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام، باهاشون درد دل کن بگو زندگیم سپردم بهت... خیلی خیلی اثر میزاره.... دعاوذکرم آرومت میکنه مخصوصا 4ذکر آرامش بخون.... انشاالله خوشبخت میشی.
برات 100 تاصلوات میفرستم که خوشبخت بشی عزیز
