یه خانمی تجربه این مدلی داشت مینویسم برات حوصلت شد بخونش شاید تلنگری باشه
شوهر این خانم خیلی بداخلاق و سرد و خرجی نمیداده
ولی خانم ۱۰ سال باهمش کنار میاد
یک روز میفهمه شوهرش خیانت کرده میگه منم باید خیانت کنم تا دلم خنک بشه
با یکی دوست میشن و میرن توی رابطه خیلی وابسته ی پسره میشه پسره بعد یه مدت میگه یه دوستمم هست میخوام بیارمش اول خانم مخالفه وقهر میکنه و یک هفته قهر ولی بعدش طاقت نمیاره زنگ میزنه میگه بیا دوستتم بیار
چند وقتی این روال رو تکرار میکنن تا هربار پسره زنگ میزده بیا مشتری اومده و پول خوبی میده اینم میرفته
یروز مثل همیشه که میره پسره کارش تموم میشه میگه یکم استراحت کن یکی از دوستامم هست
بعد ده دقیقه پدرشوهر دختره وارد اتاق میشه وقتی می بینه عروسشه میزنه و میبره خونه زنگ میزنه پسرش و پدر مادر دختره بیان هرچی التماسشون میکنه فایده نداره
بعد کلی تحقیر طلاقش میدن بدون مهریه پدر مادره هم راهش نمیدن دیگه
مرده میره ازدواج میکنه و زندگی میسازه
این خانم هم الان در به در کوچه خیابون و کارتن خوابی و ...
این خانم ۱۰ سال صبوری خودش رو به خاطر یه تصمیم اشتباه خراب کرد..
امیدوارم بهترین تصمیمو بگیری♥️