سلام دوستان نازنینم دیگه نزدیک صبحه صبحتون بخیر🌱
خب من امروز آب رو خوردم به همراه عبارت تاکیدی و مادرشوهر یه حرفی زد ناراحتم کرد ولی سرسری ازش رد شدم و مثل قبل نزاشتم روزمو خراب کنه
دکتر رفتم برا کنترل تو دلی و یکمم با لپتابم کار کردم و به هلن رسیدم یه کیک پرتقالی هم درست کردم جای همگی خالی عالی شده بود فقط موقع برگردوندن نصف شد😂
یه اتفاق وحشتناکم برام افتاد اینکه برقمون رفت و هلن سرش خورد به زانوی همسرم و درد گرفت و گریه کرد نمیدونم یدونه تخمه رو از کجا پیدا کرده بود بادندوناش شکونده بود رفت تو حلقش بغلم بود و سرفه میکرد همسرش دستشو کرد درآورد و هلنم کلی بالا آورد و گریه کرد بازم الهی بگردم براش چه قدر بیتابی کرد طفلی ترسیده بود بمیرم براش باز خداروشکر بخیر گذشت منم نصفه شب بیدارشدم براش شیر درست کردم بخوره دیگه خوابم نبرد گفتم بیام پیشتون
خدایا شکرت که سالمیم
خدایا شکرت که دخترم هیچیش نشد
خدایا شکرت بابت عملکرد سریع همسرم
خدایا شکرت بخاطر سلامت بودن مادر و پدر و خواهرام
خدایا شکرت بخاطر برکت خونمون
خدایا شکرت به خاطر خودت
خدایا شکرت که همسرم عاشق کیکامه
خدایا شکرت که همسایمون مهربونه
خدایا شکرت که امروز از ترافیک زود خلاص شدیم
خدایا شکرت بخاطر اینکه حواست بهمونه
خدایا شکرت که برای ساحل جون و محیا جون اتفاق بدی نیافتاد و بخیر گذشت
خدایا شکرت بخاطر رفتار خوب پرسنل بیمارستان
سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم