2777
2789
عنوان

برادرم جگرمو سوزند

| مشاهده متن کامل بحث + 1895 بازدید | 91 پست
چرا ضعف نشون میدی بگو برادرم و احترام خودت حفظ کن و بین برادر وخواهری ما دخالت نکن بگو مگه مادرشی که ...

 هفته قبل دوباره زنگ زد برادرم گله کرد و تکرار کرد گفتم من حرفی نزدم منظوری نداشتم متأسفانه برادرم گفت اصلا چرا حرف زدی گفتم خب خانمت حرف زد اون شروع کرد که خونه توچه مرحله ای هست من هم حرف زد به خدا به پیغمبر قسم خوردم که من مگه اونقدر بی شرف و ناکس هستم به برادرم تهمت بزنم بازم برادرم قبول نکرد و از زنش دفاغ کرد  یعنی تو فامیل کسی نمونده زنش با هاشون دعوا نکرده باشه جایی میره هیچ کسی جرات نداره نزدیکش بشه همه فامیل می دونن حرف بزنی یه دعوا راه میندازه

 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم

یعنی فامیل نمونده که این زن برادر باهاش دعوا نکرده باشه  همه از ش می‌ترسن  یه جورایی هیچ کس نزدیکش نمی شه و درحد سلام واحوالپرسی فقط        

 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

دیشب جایی بودیم که باید برادرم می اومد یعنی دعوت کرده بودیم برای مراسم خواستگاری نوه خواهرم بیاد  هر چه صبر کردیم نیومد   ما هم منتظر  چند بار زنگ زدم جواب نداد    من حدس زدم نمیاد  خواستیم یکی از شوهر خواهرا روببریم که دیگه دیر شده بود دسته گل دستمون و همه دم در بودیم زشت بود به داماد امون بگیم برادرمون خبر نداده نمیاد 

 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم
دیشب جایی بودیم که باید برادرم می اومد یعنی دعوت کرده بودیم برای مراسم خواستگاری نوه خواهرم بیاد هر ...

یکی از خواهرا زنگ زد دوباره برادرم شروع کرد به گله  خواهرم داشت گریه می کرد که بیا نورو خدا هر چی از مال پدری به مارسید ماله تو توفقط بیا  ( من به خواهرم گفتم بذار نیاد یعنی اون نیاد دختر بهمون نمیدن ؟؟ ) متاسفانه خواهرم حرفم رو گوش نکرد و عقیده داشت برادمون باشه اولش گفت نمیام دوباره خودش زنگ زد که میاد  یعنی نیم ساعت منتظراش شدیم دیدیم نیومد سوار ماشین شدیم دیدیم ته کوچه توماشین نشسته  و بهش گفتیم دنبال ماشین بیاد

 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم

رفتیم تو مراسم و شروع کرد از خودش و از با جنبه بودن خودش حرف زد که می تونه حرف مخالف رو قبول کنه و تحمل کنه و باهاش کاملا در آرامش بحث کنه و طرفو قانع کنه استاد دانشگاه )     تو مردم خودشو خیلی با کلاس و با فهم و شعور نشون میده خانواده دخترهم خیلی نحویلش گرفتن و ازش تعریف کردن  ظاهر موجه تو مردم داره یعنی حواسش هست پرستیژ خودشو حفظ کنه

 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم

آخر شب مارفتیم تو ماشین برادرم  همین که نشستم گفت  خوبه اذیت کنم ؟ ؟ تو مراسمات شما نیام ؟ ببین امشب خواستم بهتون بگم اذیت کنید من هم اذيت می کنم  خواهرم گفت ممنون که مرادنگی کردی  و تشکر کرد  ولی من گفتم حواست باشه اگه تو نیای هیچ کسی نمی گه چرا نیومدی ؟ ولی آگه ما چند خواهر تو مراسم های شما نباشیم برای شما بدتره   چون همه می گن چی شده که حتی یکی از خواهرانیومدن  

 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم
عه عه ی دختر لوس خودشیفته گیرتون اومده ی عده از این دخترها ثبات اخلاقی ندارن بهتره ازش دوری کنی تا ب ...

کاملا خود شیفته‌اس یعنی کاش میومدی ما چند خواهر رو میدی تو همه چی بهترین هستیم ولی هیچ کدوم از مارو آدم حساب نمی‌کنه وجوری رفتار می کنه انگار ما نفهم عالم و خودش دانای عالم  

 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم

. برادرم شروع کرد به گله شما همتون به زنم متلک می‌اندازید بدحرف می‌زیند با طعنه حرف می زنید  ما سه تا خواهر هر چه قسم خوردیم و براش خاطرات اهانتای زنش رو گفتیم گوش که می‌کرد می گفت اونو و لش کن  دعوای بعدی زنش ر گفتیم  بازم گفت اونو ول کنید فک کنید ۱۰ تا مورد گفتیم که زنش مقصر بود همشو گفت ولش کنید  تا رسید به اینکه ۵ سال پیش خونه اش بودیم پدرم هم بود من به برادرم گفتم داداش برو کنار بابا بشین و کمی باهاش حرف بزن  به خدا به والله منظوری نداشتم اصلا قصدی نداشتم آخه خودم آدم کم حرفی هستم همیشه می رفتم خونه پدرم خواهرام بهم می گفتن برو کناربابا کمی حرف بزن دلش می خواد باهاش حرف بزنین در مورد هر چی  فرقی هم نمی کنه

 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم

من اصلا یادم نبود چنین حرفی زدم نمیدونم گفتم نگفتم  یادم نمیاد  شایدم گفته باشم  قسم خوردم به جان هر کی دوست داری به خدا به پیغمبر به والله اگه گفتم منظوری نداشتم قبول نکرد گفت تو منظورت این بود ه  که منه ۵۵ ساله نمی فهمم عقل ندارم که با پدرم حرف بزنم یعنی من نمی فهمم ...........  هر چه قسم خوردم باور نکرد  آخرش گفتم به اون کربلایی که تو رفتی و من رفتم قسم اگه منظور بدی داشتم خدا حکمم کنه     (تو فرهنگ ما یعنی تقاص پس بدم یا بزنه به کمرم )

 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم

صدام گرفت از بغض از اینکه هر چقدر قسم خوردم باور نکرد     قلبم شکست   آخرش گفت خدا زده تون خدا حکمتون کرده نمی فهمید !!!😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 گفتم مگه چی شده ؟ گفت خواستم دخترتو معرفی کنم برا یکی اون طرف گفته وای نه نه نه اون پدرش فلانه         😭😭😭😭😭😭😭 برگشتم به برادرم گفتم چرا دفاع نکردی ؟ چرا نگفتی همسرم چقدر سختی کشیده چقدر شکنجه شده  مگه خودت نمی دونستی همسرم یه آدم سختی کشیده اس چرا دفاع نکردی مگه خودت باعث این ازدواج نشدی  الان از آبروی خانوادم دفاع نکردی ؟؟

 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792