2777
2789
عنوان

🥀🥀بـفــرمائـیـد روضـــــه🥀🥀

92 بازدید | 26 پست

#قسمت_اول


"السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائکه السلام علی المهدی و علی آبائه"


اشک را از چشمه سار دیدهٔ تر میکشم

دارم از اندوه تو آه مکرّر میکشم


مولای من!

من به تلخی فراقت سخت عادت کرده ام

جام زهر دوریت را شب به شب سر میکشم


مولای من !

خیمه ات را در بیابانها تصور میکنم

چادر تنهاییت را بین دفتر میکشم میکشم


آقای من!

بارها این شهر را گشتم کسی فکر تو نیست

بار عشقت را خودم بی یار و یاور میکشم


اما نفسِ من راه تنفس کردنم را بسته است

هر چه دارم میکشم از این ستمگر میکشم


معصیت مانند من پشت کسی را تا نکرد

در جوانی رنج پیری را فراتر میکشم


روح تو از دست سهل انگاریم آزار دید

روی قلبت با همین اعمال خنجر میکشم


*من درکشو ندارم که معصیتم با دل پر از مهر حضرت چه میکنه..آقا اگه غمی به دلت نشوندم ببخش آقا..اگه خاطرتو آزرم ببخش آقا..تورو به جان مادرت ببخش آقا*


غالبا سردرگمی هایم به هیات میرسد

منت اربابها را مثل نوکر میکشم


آرزو دارم ببینم خطبه خوانی تو را

در خیالاتم تو را بالای منبر میکشم


مولای من!

مستمند مهربانی توأم ردم نکن

کاسهٔ خالی خود را تا دم در میکشم


آقاجانم!

اوج خوشحالی من لمس نوازشهای توست

سر که بگذارم بروی شانه ات پر میکشم


هر زمان بد می شوم مادر درستم میکند

در گرفتاری خودم را سمت مادر میکشم


حسرت لبهای من خرمای نخل مرتضاست

سفره ام را در میان باغ حیدر میکشم


من خدا را در شبستان نجف حس میکنم

رو به ایوان طلا الله اکبر میکشم


کشتهٔ عشق حسینم کربلا دفنم کنید

لااقل بر روی نعشم خاک دلبر میکشم


*حالا آماده ای بریم سمت روضه..*


جانِ بانویی که گیر افتاد پشت در بیا

داغ او را در دلم تا روز محشر میکشم


قنفذ بی چشم و رو میگفت ای زهرا ببین

با طنابم پهلوان جنگ خیبر میکشم


"السَّلَامُ عَلَی السَّيِّدَةِ الجَليلةِ الجَمیلَةُ ذَاتَ الاَحزَانِ طَوِیلَهُ فِی مُدَّةِ القَلِیلَةِ، المَخفِیَّةِ قَبْرِهَا، الْمَمْنُوعَةِ اِرثُهِا، الْمَجْهُولَةِ قَدَّرَهَا وَ الْمَکْسُورَةِ ضِلْعُهَا، المَقتُولَةِ وَلَدُهَا"


این قصه پایان رسیده ابتدا هم داشت

این خانه تاریک روزی سر صدا هم داشت


این زن که حالا پوستی بر استخوان ماندست

هر نیمه شب در سجده اش یا ربنا هم داشت


این حیدی که دیر شبها میرود خانه

یک روز بین خانه اش مشکل گشا هم داشت


یا للعجب اوباش زهرا را چه بد کشتند

در کوچه ای که خانم آنجا آشنا هم داشت


ثانی لگد میزد بقیه کیف میکردن

نامردِ کوچه دوستان بی حیا هم داشت


در روی زهرا ماند در را هم لگد کردند

تو فکر کن آن لحظه بار شیشه را هم داشت


مردان نمیفهمند بهتر که نمیفهمند

اوضاع زهرا پشت در فضه بیا هم داشت


* بی بی بین دیوار و در مولا رو صدا نزد دو‌ دلیل داشت...اولیش این غربت امیر المومنین میدونست علی رو صدا بزنه دستاش بسته است نمیتونه کاری کنه..





اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج#  

#قسمت_دوم



این غصه زهرا رو بیچاره کرد غصهٔ امیرالمومنین..لذا آخر عمرش مولا دید زهراگریه میکنه فرمود: چرا گریه میکنی؟برای این گریه میکنم بعد من تو خیلی غریب و تنهایی علی..گریه های زهرای مرضیه خیلی عجیب بود مردم همه اش راهگشاست. داره به ما میگه رفقا غصه ات چی باید باشه..گریه ات برای چی باید باشه. زهرای مرضیه همه دردهاش رو یه کنار گذاشت هیچوقت از دردش ناله نکرد..غصهٔ علی زهرا رو بیچاره کرد و فقدان پیامبر...زنهای مدینه اومده بودن عیادت بی بی چنان بهشون تشر زد مرداتون چه کردن با علی ..علی رو رها کردن غصه زهرا اینه همش درده والله قسم..سیاسی ترین شهید تاریخ فاطمه زهراست.بین درو دیوار جان داد برای امیرالمومنین....اولیش این غربت علی بود نمیذاشت زهرا علی رو صدا بزنه.. دلیل دومش این بود کار زنانه شده بود جایی شده بود که زن به زن احتیاج داره  لذا صدا زد "یا فضه خذینی" فضه زهرا رو دریاب به خدا محسنمو کشتن..*


*آخه امروز صبح تا غروب کسی در خونه علی رو نزد مقداد داشت برمیگشت تو راه ملعون دومی و همراهاشو دید مقداد بیا با ما بریم تشییع پیکر فاطمه زهراما براش نماز بخونیم صدا زد نیاز نیست دیشب علی کارو تمام کرد. دیشب علی زهرا رو دفن کرد.تا اینو گفت چنان سیلی زد تو صورت مقداد، مقداد دور خودش گشت خورد به دیوار نشست رو زمین زانوهای غم بغل کرد شروع کرد گریه کردن طعنه زد گفت دردت اومد داری گریه میکنی؟ مرد جنگی مثلا..یه نگاه کرد گفت گریه ام برای این سیلی خوردنم نیست.من مَردَم تحمل این سیلی رو نداشتم فقط بگو ببینم زهرا رو هم همینجوری زدی با همین دست زدی؟*


مردان نمیفهمند بهتر که نمیفهمند

اوضاع زهرا پشت در فضه بیا هم داشت


یک سیلی معروفو صدها سیلی پنهان

بین شلوغی ضربه هایی بی هوا هم داشت


مولا عبا انداخت بر رویش ولی زهرا

یک چادرِ افتاده زیر دست و پا هم داشت


*نقل اینه مولا وقتی بند کفن فاطمه زهرا رو بست این قسمت صورت فاطمه زهرا رو باز گذاشت..اصلاً این بچه ها چنان با حسرت آستین به دهن منتظر بودن بابا اذن بده بیان برا بار آخر مادر و ببینن.

این لحظه لحظه ای هی مولا میخواست صورت زهرا رو ببنده هی باز میکرد دوباره صورت زهرا رو میدید..یه نگاه به بچه ها کرد.بچه ها بیاید برای بار آخر مادرتون رو ببینین دویدن سمت مادرخودشونو رسوندن مولا میفرماد: یه وقت دیدم بند کفنی که خودم بسته بودم باز شد دستهای فاطمه از لای کفن بیرون اومد با یه دست حسنو بغل کرد با یه دست حسینو بغل کرد.مولا گریه، حسن گریه، حسین گریه، اسماء گریه،یه وقت دیدم صدای گریه زهرا هم از لای کفن میاد.. اینجا ملکی بین زمین و آسمان صدا زد یا علی! بچه ها رو از مادر جدا کن آخه ملائکه آسمان طاقت ندارن..*


*کار به کجا رسید نیمه های شب سلمان میگه مشغول نماز بودم دیدم در میزنن در و باز کردم دیدم آقازاده امیرالمومنین سر به دیوار میگه عمو بابا شما رو صدا زده..*




اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج#  

#قسمت_پایانی




*بابا میخواد مادر ما رو شبانه دفن کنه

بچه ها از خونه امیرالمومنین هفت نفر غریبانه زیر تابوتو گرفتن.وصیتهای حضرت زهرا رو ببینی اصلاً سفارش خود بی بی بوده فرمود: شبانه دفنم کن مبادا اونا که به من جسارت کردن بیان اینا تو تشییع من نباشن. این آخرین ضربه فاطمه زهرا بود به این نامردا که حق دختر پیغمبر و خوردن حق امیرالمومنینو خوردن..کاری کرد فاطمه زهرا همه مبهوت شدن کسی باور نمیکرد شبونه امیرالمومنین زهرای مرضیه رو دفن کنه فکرشو نمیکردن..اینا فکر میکردن کار تمام شد زهرا رو گرفتیم.. میان تو شهر سؤال میکنن دختر پیغمبرتون که  چند روز پیش بود کجاست لااقل قبرش کجاست؟

حتما اتفاقی افتاده کاری کردین از شما گله مند بوده خواسته شبانه دفنش کنه و الا مگه میشه اینهمه مسلمون و پیرو داشته باشه نذاره کسی توی تشییعش بیاد. گریه های فاطمه زهرا هم سیاسی بود به خدا قسم والله قسم این حرکتش کارو تمام کرد..*


لحظه سخت فراق آغاز شد

مخفی و آهسته درها باز شد


شد برون از خانه با رنج و ملال

هفت مرد و چار طفل خردسال


چار تن دارند تابوتی به دوش

سینه سوزان دیده گریان لب خموش


در دل تابوت جان حیدر است

هستی و صبر و توان حیدر است


او پی تابوتِ زهرا میدوید

نه بگو تابوت؛ او را میکشید


کم کم از دستش زمام صبر رفت

با دو زانو تا کنار قبر رفت


خواست گیرد آن بدن را روی دست

زانویش لرزید باز از پا نشست


آسمان اشک علی را پاک کن

جای زهرایم مرا در خاک کن


*یه زنو بخوان دفن کنن دوتا محرم حداقل لازمه..یکی بالای قبر بدنو بده یکی داخل قبر تحویل بگیره ..اما علی تنها محرم فاطمه ست*


ناگهان از آن بهشت بی نشان

گشت بیرون دستهای باغبان


کی شکسته بال و پر بلبل بیا

ای به دست خود گرفته گل بیا


باغبانم هست و بودم را بده

یاعلی یاس کبودم را بده


ای بیابان گِل ز اشک جاریت

آفرین بر این امانتداریت


باغبان تا یاسِ پرپر را گرفت

اشک خجلت چشم حیدر را گرفت


صدا زد..

ای پیمبر از رخت شرمنده ام

فاطمه جان داده و من رنده ام


شاخه یاست اگر بشکسته بود

دستهای حیدر تو بسته بود


ز روی مصطفی شرمنده باشم

که زهرا مرده و من زنده باشم


*دوست دارم یه جا دیگه ببرمت امشب

مولا جان عزیزتو دفن کردی خیلیم باز بعدش امیرالمومنین حرفها داشت

قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْرَاءُ"یا رسول الله مردم جمع شدن زهرا رو له کردن همه داروندارمو ازم گرفتن..حرفها زد امیرالمومنین..علی جان عزیزتو دفن کردی کنار عزیزت اینقدر نشستی اینقدر گریه کردی..مولا یه وقت دید کار تمام شد دو تا کف افسوسو بهم زد یعنی دیگه تمام شد اون روزای خوش با فاطمه بودن تمام شد یعنی کمرم دیگه شکست.یه آقاییم تو علقمه دست به کمر گرفت .."أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي وَ انقَطَعَ رَجائِي وَ شَمُتَ بِي عَدوِّي وَ الکَمَدُ قاتِلی"الان کمرم شکست.. عباس روی دشمن به من وا شده...هر جا نشستی بگو یا حسین....*





اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج#  

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

طالبِ خونِ خدا،مَتی تَرانا وَ نَراک

يابنَ مِصباح الـ‌هُدی،مَتی تَرانا وَ نَراک...


چه شود با تو کنم گريه سرِ قبرِ حسين

با حضورِ شـ‌هدا،مَتی تَرانا وَ نَراک

 

تعجیل در فرج مولایمان صلوات

حضرت امام زمان (عجل الله فرجه الشریف)فرمودند:



اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِیل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم.



برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فَرَج و نجات شما است.



(کمال‌الدین، ج ٢، ص ٤٨٥)



اللهم عجل لولیک الفرج






این بار چندم است کفن باز می‌کنم

دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم*


پلکی تبسمی نفسی یا شکایتی

باشد بخواب فاطمه هر طور راحتی


باشد بُرو ولی جگرم را نگاه کن

پُشتم شکسته‌ای کمرم را نگاه کن


برخیز باز چاره‌ی درد مرا بده

برخیز و دستمالِ نبرد مرا بده


مثل قدیم پشت سرم آب را بریز

جای علی تو برجگرم آب را بریز


این بار چندم است کفن باز می‌کنم

دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم


داریم مثل سوز خزان گریه می‌کنیم

با آستین بین دهان گریه می‌کنیم


دارم به دوش خویش دو تابوت می‌کشم

دستی به زخم گوشه‌ی اَبروت می‌کشم


این مرد کوه بود که درهم شکسته شد

دیدم که هفت جای تو باهم شکسته شد


تو غرق زخم رفتی و حیدر تمام کرد

امروز بی تو فاتح خیبر تمام کرد


دارند بچه‌ها همه از دست می‌روند

خواهر تمام کرد برادر تمام کرد


پیش حسن حسین به زانو نشسته است

وقتی به گریه گفت که مادر تمام کرد


دیدم که قاتلت اثر ضربِ خویش را

با چوب‌های شعله‌ورِ در تمام کرد


وای از قلاف ، زخمش از اول عجیب بود

وای از مغیره کارِ خود آخر تمام کرد


روز دوشنبه بود به آتش  شروع کرد

روز دهم به ضربه‌ی خنجر تمام کرد


این بار چندم است کفن باز می کنم

دارم به این بهانه تورا ناز می کنم....


🔸شاعر:

#حسن_لطفی  


💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠




ما گدای فاطمه هستیم عزت را ببین

فاطمه دار و ندار ماست ثروت را ببین


تا ابد شکر خدا ، شکر خدا ، شکر خدا

مادری چون مجتبی گشتیم، نعمت را ببین


حضرت زهرا اجازه بر من آلوده داد

تا زنم او را صدا مادر ، کرامت را ببین


عالم و آدم تماما دست بوس مصطفاست

مصطفی شد دست بوس او ، فضیلت را ببین


وقت یا رب یا ربش ، ربش ندا می داد که

آی جبرائیل،  جبرائیل عبادت را ببین


گفته بسم الله الرحمن الرحیم و یک تنه

با چهل تن او در افتاده ، شجاعت را ببین


راه داده قاتلش را به گل روی علی

بر امیرالمومنین ، اوج ارادت را ببین


کرد با دست شکسته ، لحظه های آخرش

بر گنهکاران دعا ، بانوی امت را ببین


🔸شاعر:

#محمد_حسین_رحیمیان



💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠




داد از این درد که اُفتاده به جانم ای داد

"من زمین خورده ترین مردِ جهانم " ای داد


من جوانم تو جوان پیر شدی پیر شدم

زود می‌اُفتد از این غم ضربانم ای داد


نوزده سالگی‌ات قسمت ما حیف نشد

چشم خوردیم من و تازه جوانم ای داد


من که لب دوختم اما جگرم را چه کنم

می‌شود تا دو سه خط روضه بخوانم : ای داد


همه‌ی شهر به اُفتادنمان خندیدند

همه دیدند که پاشید تَوانم ای داد


هفت جای بدنت تا در مسجد بشکست

و نمی‌شد به تو خود را برسانم ای داد


همه گفتند علی بود و زنش را کُشتند

من جگر سوخته از زخمِ زبانم ای داد


درِ خیبر ، صفِ دشمن همه هیچ.. این غم را

نتوانم نتوانم  نتوانم ای داد


🔸شاعر:

#حسن_لطفی


💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠

حضرت_زهرا_س_شام_غریبان#  


بُرد در شب، تا نبیند بی‌نقاب

ماه نورانی‌تر از خود، آفتاب


برد در شب، پیکری هم‌رنگ شب

بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب


شُسته دست از جان، تن جانانه شُست

شمع شد، خاکستر پروانه شُست


روشنایش را فلک خاموش کرد

ابرها را پنبه‌های گوش کرد


تا نبیند چشم گردون پیکرش

نشنود تا ضجّه‌های همسرش


هم مدینه سینه‌ای بی‌غم نداشت

هم دلی بی اشک و خون، عالم نداشت


نیست در کس طـاقت بشنیدنش

با علی یا ربّ، چه شد با دیدنش؟


درد آن جان جهان، از تن شنید

راز غسل از زیر پیراهن شنید


دستِ دستِ حق، چو بر بازو رسید

آن چنان خم شد که تا زانو رسید


دست و بازو گفت و گوها داشتند

بهر هم، باز آرزوها داشتند


دست از بازوی بشکسته خجل

بازو، از دستی که شد بسته، خجل


با زبانِ زخم، بازو راز گفت

دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت


سینه و بازو و پهلو از درون

هر سه بر هم گریه می‌کردند، خون


راز هستی در کفن پیچیده شد

لاله‌ای در یاسمن پیچیده شد


نیمه‌شب، تابوت را برداشتند

بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند


هفت تن، دنبال یک پیکر روان

وز پی آن هفت تن، هفت آسمان


این طـرف، خیل رُسُل دنبال او

آن طــرف، احمد به استقبال او


ظــاهراً تشییع یک پیکر ولی

باطناً تشییع زهرا و علی


امشب ای مَه! مِهر وَرز و خوش بتاب

تا ببیند پیش پایش آفتاب


ابرها گِریند بر حال علی

می رود در خاک، آمال علی


چشم، نور از دست داده، پا رمق

اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق


دل همه فریاد و لب، خاموش داشت

مُرده‌ای، تابوت، روی دوش داشت


آهِ سرد و بغض پنهان در گلو

بود با آن عدّه، گرم گفت و گو


آه آه؛ ای همرهان، آهسته‌تر

می برید اسرار را، سربسته‌تر


این تنِ آزرده، باشد جان من

جان فدایش، او شده قربان من


همرهان، این لیلة القدر من است

من هلال از داغ و، این بدر من است


اشک من زین گل، شده گلفام‌تر

هستی‌ام را می‌برید، آرام‌تر


وسعتِ اشکم، به چشم ابر نیست

چاره ای غیر از نماز صبر نیست


زین گل من، باغ رضوان نَفحه داشت

مصحف من بود و هجده صفحه داشت


مَرهمی خرج دل چاکم کنید

همرهان، همراهِ او خاکم کنید


تا علی ماهَش به سوی قبر بُرد

ماه، رخ از شرم، پشت ابر بُرد


آرزوها را علی در خاک کرد

خاک هم گویی گریبان چاک کرد


زد صدا: ای خاک، جانانم بگیر

تن نمانده هیچ از او، جانم بگیر


ناگهان بر یاری دست خدا

دستی آمد، همچو دست مصطفی


گوهرش را از صدف، دریا گرفت

احمد از داماد خود، زهرا گرفت


گفتش ای تاج سر خیل رُسُل

وی بَر تو خُرد، یکسر جزء و کل


از من این آزرده جانت را بگیر

بازگرداندم، امانت را بگیر


بار دیگر، هدیه ی داور بگیر

کوثرت از ساقی کوثر بگیر


می‌کِشد خجلت علی از محضرت

«یاس» دادی، می‌دهد «نیلوفر»ت


«بَدر» بخشیدی، «هلال»ت می‌دهم

تو «الف» دادی و «دال»ت می‌دهم


✍استاد #علی_انسانی



💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠

🕯🥀🍂
🥀



اشکهایی‌ را که می‌ریزم،نثارِ مادر است
هدیه‌بر غم‌های‌ قلبِ‌بی‌قرارِ مادر است
می‌رسد روزی‌که‌ سوغاتِ‌مدینه می‌شود
تـربتِ پاکی که از خـاک مزارِ مادر است


🥀
🕯🥀🍂



💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠



غمت ز خاطر هفت آسمان نخواهد رفت

شکوه داغ تو از یادمان نخواهد رفت


تو مادر ملکوتی، دعای هیچ کسی

بدون اذن شما، آسمان نخواهد رفت


رسوم شهر مدینه همیشه بر عکس است

کسی به مجلس ختم جوان نخواهد رفت


کسی تسلی خاطر نشد برای علی

به این دلیل غمت از میان نخواهد رفت

* *

بیا مسافر تنها! که غم فقط غم توست

غمی که از دل صاحب زمان نخواهد رفت


به سمتت آمده از دور شاعری تنها

که دست خالی از این آستان نخواهد رفت


✍ #روح‌_الله_گائینی



💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠

🕯🥀🍂

🥀

﴿السلام علیک یا فاطمة الزهراء﴾


بیا امام زمانم، امام فاطمیه

که نامتان گره خورده بنامِ فاطمیه


به اشک‌های سرازیرِ چشم‌های شما

شروع می‌شود آقا، سلامِ فاطمیه


بده اجازه، که مشکی بپوشم از غمتان

به احترام شما و احترام فاطمیه


بخوان میان قنوتت مرا که این سنّت

مرام فاطمه هست و مرامِ فاطمیه


خروش گریهٔ ما انتها نخواهد داشت

که تا ظهور شما، دارد ادامه فاطمیه


بیا به شعله بکُش آن دو بی‌مروت را

به انتقام علی، انتقامِ فاطمیه


مرا ببر حرمِ با شُکوه مادرتان

برای دیدن حُسنِ ختام فاطمیه


برای روضهٔ آتش گرفتن خانه

بیا که با شما شود، التیامِ فاطمیه


نوشته‌اند چهل مرد می‌زدند او را

همین بس است برای تمام فاطمیه


🕯 آجرکَ الله یا صاحب الزمان🕯


فرا رسیدن ایام حزن و اندوه #فاطمیه را به محضر مبارک #امام_زمان علیه‌السلام و حضرت امام خامنه‌ای و همه شیعیان تسلیت عرض می‌کنیم.



🥀

🕯🥀🍂



💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠



در میان خلق با او بوده هم‌سر فاطمه

از ازل ساقی علی بوده‌ست، کوثر فاطمه


نام زهرا می‌درخشد در میان اهل‌بیت

سیزده معصوم ما دُرّند، گوهر فاطمه


چون کلام‌ِحق که با«هُم فاطِمَه»آغاز شد

در میان پنج‌تن هم بوده محور فاطمه


در مقام آفرینش از نبی و از علی

با حدیث قدسی «لولاک» شد سر فاطمه


هردو یک روحند اما در دوتن، با این حساب

فاطمه شد حیدر کرّار و حیدر فاطمه


سیب در معراج با دست پیمبر شد دونیم

نیم آن شد ذوالفقار و نیم دیگر فاطمه


مرتضی با ذوالفقار انگار جولان می‌دهد

خطبه‌خوانی می‌کند تا روی منبر فاطمه


هر خطیبی روضه‌خواند از غربت مولا علی

انتهای منبر او ختم شد بر فاطمه


هرکسی در روضه‌های اهل‌بیتش کار کرد

پاسخش را می‌دهد چندین برابر فاطمه


بر قلوب شیعیان مهر شفاعت می‌زند

می‌تکاند چادرش را روز محشر فاطمه


#مجتبی_خرسندی ✍

حضرت_فاطمه_سلام‌الله‌علیها#  

.


السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف


باز هم روضه گرفتی در کجا آقای من

در مدینه یا نجف یا کربلا آقای من

باز شاید در خیال انتقام مادری

بر ظهورت می کنی دائم دعا آقای من

در سکوت خیمه ات تنها صدای آه توست

نیست در دور وبرت یک آشنا آقای من

رسم هر بزم عزا این است که در پیش در

خیر ِمقدم گو شود صاحب عزا آقای من

پس کجای روضه ی ما بی قرار مادری

تا پیام تسلیت گویم تو را آقای من

دق نکردم من اگر در این عزا شرمنده ام

کی شود این روضه ها حقّش ادا آقای من

با چه جرمی روبروی چشم‌گریان حسن

شد به روی مادرت سیلی روا آقای من؟

مادرت را بین کوچه از سرکینه زدند

روبروی همسرش چل بی حیا آقای من

کوچه آغاز جسارت در زمین نینواست

شد دوشنبه مطلع کرب و بلا آقای من

شد تأسّی بر جفای کوچه و درکربلا

شد به جدّ بی کَسَت صدها جفا آقای من

زد یکی او را به نیزه دیگری با خنجرش

پیرمردی آمد و زد با عصا آقای من

روبروی عمه ی مظلومه ات رأس حسين

شد جدا و رفت روی نیزه ها آقای من


✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)

.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

داداشم

oonn | 5 دقیقه پیش
2791
2779
2792