مادر شوهرم اومد وای اصلا نه نزدیک من شد نه هیچی البته من اصلا توقعی نداشتم ولی حداقل میتونست ی دست بده من تازه عمل کرده بودم اومد رو مبل نشست گفت خیلی کار بدی کردی🫤و گفت وه وه چقد ورم ....دیگه نه نشست پیشم نه ی کلمه حرف زد من بهش گفتم غذارو بی زحمت سرهم کن چون اومده بودن برا ناهار اونجا رفت درستش کرد نصفشم نریخت رفت خیابون شوهرم اومد درستش کرد بعدم اومدن خورد و سریع رفت شهرشون بعد روز قبلش خواهر شوهرم اومد روز دوم که عمل کرده بودم با ی عالمه کبودی وحشتناک زیر چشم ورم زیاد که حس میکردم الان میپوکه چشمم گف توکه اصلا تعقیر نکرده دماغت🫤🫤🫤حالا زیر ی عالمه چسب و باند وگچ من هیچی نگفتم رفت فرداش دوباره اومد هنوز ننشسته بود گفت میگما تو اصلا دماغت تعقیر نکرده🫤 گفتم ورمه ورم داره بعدم بینی کوچک دیگه مد نیست برای تنفس هم خوب نیست میدونم دوباره میگه حتی این عادت رو داره جلو بقیه بگه من خیلی میخوام ناراحت نشن اما واقعا ناراحتم چرا اینجوری میکنن مکه ما چقد زنده هستیم چرا انقد بدن اصلا هیچی نگفتن نه گفتن چکار داری برات کنیم حالا منکه نمیگفتم نه ی کلمه خوب بمن زدن حداقل من حالم بهتر بشه حال من افتضاح بود مادرم نمیتونست بیاد کمرشو عمل کرده تا چندماه نمیتونه بیاد خیلی احساس تنهایی میکنم واقعا
مادرشوهر من عمل کرده ولی من نه🥴
قوم الظالمین😂
برات مهم نباشه گلم
به امید خدا ورم میخوابه
بعد چند وقت زیباییش نشون میده 😍
بگو خودم گفتم همینجوری عمل کنن
بذار نیان بابا بگیر خونتون راحت بخواب استراحت کن
به شوهرت بگو بهشون بگه وقتی میان شعورش ن رو خونه شون جا نذارن اگر هم نمی تونند ست رفتار کنن اصلا نیان
ببین خواهر شوهر مادر شوهر کُلُ هُم همینن سعی کن خودتو ناراحت نکنی و حرفاشون برات مهم نباشه ولی احترام بهشون بزار چه بد چه خوب مهم شوهرته که کمکت میکنه ایشلا هم مادرت زود خوب بشه بیاد پیشت چون خودمم از مادرم دورم میفهممت
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
11 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز