2777
2789
عنوان

بیایید بگم چیشد چرا رفت

99 بازدید | 14 پست

کاربری دوممه

دو‌سال هست متارکه کردم بعلت خیانت 

تو این مدت از همه مردا زده و خسته شدم

به هیچ مردی نگاه هم نکردم و کاری نداشتم 

جمعه 25 ابان دلم گرفته بود ماشین رو برداشتم رفتم بیرون 

رانندگی بهم ارامش میده 

تو راه فهمیدم یه 207 داره باهام کل میندازه 

منم عشق سرعت و لایی بازی 

باهاش افتادم رو کل اون منو بصورت واضح نمیتونستم ببینه شیشه ها دودی بود

شیشه اش پایین بود اما نکاهش‌نکردم حتی چون برام‌ اهمیتی نداشت فقط نمیخواستم کم بیارم

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



یهو دیدم نیست گفتم خب راهشو کشید رفت نزدیک خونه شده بودم 

دیدم اومد هی چراغ و بوق که وایسا 

چون نزدیک خونه بودم فکر کردم بیاد تا دم در ضایع است 

همین که پیجیدم تو خیابان اومد جلوم گفت تو رو خدا وایسا 

نمیدونم چم شد زدم بغل 

ماشینش رو پارک کرد اومد نشست تو ماشینم

گفت شماره اتو میدی گفتم نه بابا بیا برو 

گفت‌ تو رو خدا 

مشخص بود از من خیلی کوچیکتره گفتم‌بچه چند سالته گفت ۲۷ گفتم من جای مادرتم ۳۶ سالمه 

افرین برو پی کارت

گفت خب حالا هر چند سال 

شوهر که نداری گفتم نه داشته باشم فرق داره برات گفته 

چون میخواستم دکش کنم گفتم شماره اتو بده زنک میزنم 

واقعا  هم هدفم همین بود شماره ارو بگیزم بره

گفت زنگ بزنیا گفتم باشه 

پیاده شد و رفت 

اومدم اصلا یادم رفت پس فردا یهو یادش افتادم پیام دادم سلام 

سریع ج داد و شروع شد حرف زدن ما 

ساعت چهار و نیم صبح میرفت سرکار هر روز صبح به محض بیدار شدن پیام میداد 

مدام حالم رو میپرسید و خیلی بهم توجه میکرد

بهش گفتم ضریه بدی خوردم و خواهش میکنم اگخ رفتنی هستی یا اهل زیر و رو کشیدن بگو 

قول داد که نه و اینا 

هر حا میرفت میکفت هر کاری میکرد میگفت و گفت که ازدواج کرده بوده و جدا شده

نمیدونم چرا 

اصلا نفهمیدم چرا به شدت وابسته اش شدم

باهم سه چهار بار قرار گذاشتیم 

یه روز مرخصی گرفت باهم بودیم رفت خونه گفت میخوایم بیدار شد گفت بابام گفته ببرمش خونه عموم رفت و اومد و چند ساعتی خبری نبود ازش 

پیام دادم بحثم شده خونه گیر نده

فرداش پیام داد دیگه همهذچی تموم خداحافظ 

بلاکم کرد 

از همه جا 

بدون هیچ حرفی

تا پریریزو زنگ زد بهم برداشتم گفت سلام و قطع کرد 

از بلاکی دراورده پست هام رو سین میزنه اما هیچی نمیگه 


احتمالا ماجرا رو با خانواده در میون گذاشته و پدرش موافق ازدواج شما نیست . از بلاک در آورده چون بازم دلتنگ شده .ولی اولش چون میدونسته نمیشه آینده ای با شما داشته باشه و نخواسته اذیت کنه  بیشتر از این بلاک کرده هم دیگه رو فراموش کنید .یا اینکه .هر چی بوده بحث و دعوا سر شما بوده واسه همین بعدش شما بلاک شدید .حالا بهش محل ندید بهتره چون اختیار از خودش نداره



احتمالا ماجرا رو با خانواده در میون گذاشته و پدرش موافق ازدواج شما نیست . از بلاک در آورده چون بازم ...

کاش حداقل یه توضیح میداد 

این برام خیلی این موضوع رو غیر قابل تحمل میکنه 

هیچ حرفی نزد هیچ دلیلی نیاورد 

اما من دوسش دارم خیلی زیاد 💔

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792