بچه ها من میونه خوبی با پدر شوهر مادرشوعرم دارم
یبار برای دسر خامه قنادی گرفته بودم خونمون داشتم امشب تولد مادرشوعرم بود بهش قول داده بودم برات کیک میپزم بعد قالب کمربندی گذاشتم کیکم شوورهههه کرد ریخت تاحالا از قالب استفاده نکرده بودم خونه مادرشوعرمم داشتم میپختم بعد ریخت رو فرش مادرشوعرم تازه فرش شسته بود بهم گفت فدای سرت شوهرم داد زد جمع کن مسخره بازیتو ی کیک بلد نیستی بپزی خاک بر سرت میرفتم از قنادی میخریدیم اینجوری آبروم نمی رفت بی دست و پا منم ناراحت شدم ولی کیک رو تو ی قالب دیگه درست کردم ولی خراب شد تقریبا بی ریخت شد وقتی آماده شد بهش گفتم بیا ازش بخور گفت حالم بهم میخوره ببرش اون ور اومدم خونم با شوهرم حرف نمیزنم اینم برام قیافه گرفته