تازه عروسم هنوز خونه خودمون نرفتیم مادرشوهرم با خواهراش رفتن خونه دختر خواهرش که ۶ ساعت از شهر ما دوره
شوهرمم اصرار پشت اصرار که ماهم بریم منم گفتم نه منو دعوت نکردن درثانی من با دختر خالت خیلی رودروایسی دارم اولین رفتنم به خونشون بدون دعوت باشه زشته
شوهرم گفت به مامانم گفته
گفتم کسی که رسمی دعوت میکنه باید به خودم زنگ بزنه
خلاصه که بماند شوهرم کلی بد و بیراه بهم گفت که از ازدواج باهات پشیمونم و فلان
چند ساعت بعدش دیدم دختر خالش زنگ زده که بیاین گفتم نه ممنون مزاحم نمیشیم
به شوهرم گفتم تو به مامانت گفتی که به دختر خالت بگه به من زنگ بزنه ؟ گفت نه دروغم نمیگم میخوای باور کن میخوای نکن
گوشی شوهرم دستم بود دیدم مامانش اس داد دختر خالت میگه میخوای دوباره زنگ بزنم؟؟؟😑😑😑 منم با گوشی شوهرم نوشتم مامان جان همسرم دوس نداره بیاد هرجور اون میخواد باشه
شوهرمم دوباره بخاطر این اس باهام دعوا کرد که خیلی چیز بدی نوشتی
من اومدم خونه به مادر شوهرم اس دادم گفتم لطفا به(اسم شوهرم) بگین اصرار نکنه از صبح کلی حرف بارم کرده مامان من نمیزاره جایی بیام
مادرشوهرمم تو جواب اس داد گفت سلام خوبی حله