شوهرم دندونش شکسته ۱هفتست درد میکنه امروز صبح رفت جلسه بعدم رفت شهر تا دندونشو پر کنه ک اونم وقتش ۷نیم شد
پسرمم از صبه شکم درد گرفته یبوست داش
منم سرکار بودم
بچه دست مامانم میمونه صبحا
الان خودم تحت فشارم همینجوری مدام سرررکوفت میزنه تا مغز استخون ادم میسوزه
میگ تو قایمکی شوهرتو فرستادی رفت بیا تحویل بگیر
چرا ،چون بهش نگفتم داره میره فلانجا
خودش میگفت چرا فلانی فلانکارست توام باید بشی الان فقط میگ زن تو خونه میشینه و...
بابا چقدر اخه نیش
اینجا میمونم این از سر تاپامو گل میبنده
خونه خودم شوهرم
با شوهرم جایی میرم میگ تو رفتی مراقب نبودی بچه ال شد بل شد
اصلا تو قانونش اینه بچه نباید گریه کنه
سرما بخوره
اخ بگه
باید
بخوووره بخوووره
خب پس چرا بچه های خودت اینزور نبودن
بخدا تحت فشار میزاره عین سگ میشم
همیچین تلخ زبون و پر ادعا دلم میخواد منفجر شم از ادعاهاش
مادرمنم بازبون تندش زندگی همه بچهاشو خراب کرد
من که مجبورشدم طلاق بگیرم و حالا توشهر غریبی زندگی کنم. خواهر بیچاره م زندگیش خراب شد داداشام نتونستن ازدواج کنن بخاطر زبون نامهربان مادرم
البته دلسوز بچها هست فقط زبون محبت نداره و برخوردش عجیبه چیکارش میشه کرد مادره
به هر کی خوبی کردم گفت دشمنی
پشت هر کی وایسادم قدر ندونست
هر کاری از جون مایع گذاشتم برا عزیزام قدر ندونستن فکر و ذکرم هستن ولی ذره ای پیششون خوب نیستم
خاک بر سررر من
بخدا گاهی وقتا به کتکای که بچگی بدون دلیل خوردم اشکم میریزه.ولی همه چی گذشت و من همسری دلسوز دارم و حالا که چند ساله از پدرمادرم دور شدم هر روز زنگ میزنن که دلتنگ منن.. منم اون سختیارو میزارم پای دلسوزی مادرانه ی مادرم.. ولی اون همه سختی باعث شد براخودم شیر زنی باشم و سخت و محکم مقابل همه مشکلات اینکه لوس بار نیومدم خوشحالم
