منم دوس داشتم خانه سالمندان توشهرمون بود میرفتم دیدنشون
خیلی عزیزن❤
چون که شما مهربونی💚
مامان خدا بیامرزم انقدر از خاطرات قدیم حرف میزد من دیگه سرسام گرفته بودم بهش میگفتم مامان بسه حرف نزن الان دلم براش تنگ شده😓😓😔
آدم ها وقتی پیر میشن حس میکنن دیگه به درد نمیخورن....وقتی ما جوون‌ها بهشون ارزش وبها بدیم نمیدونی چه ذوقی تو دلشون میکنن...پسر نه ساله من هروقت پدر شوهرم میاد خونمون میره پیشش میگه باباجون میشه یه کم از خاطرات قبلت برام تعریف کنی.....اولش پدر شوهرم اخم وتخم میکنه فکرمیکنه پسرم میخاد مسخره اش کنه بعد میبینه دختر ۱۴ساله ام هم نشسته که تعریف کنه و شوهرم هم اونور گوشی رو گذاشته کنار و داره نگاش میکنه میگه عروس یه قلیون چاق کن و چای هم بذار و شروع میکنه به تعریف کردن ....از بچگیهای سختی که گذرونده ۷سالش بوده که پدرش فوت میشه و یه خواهر ۵ساله داشته و مادرشونازدواج میکنه و شوهرش اینا رو قبول نمیکنه...حالا دوتا بچه کوچیک تو یه خونه تنها باید زندگی کنن..وقتی تعریف میکنه چنان محو میشی انگار این بلاها سر خودت اومده....پدرشوهرم راننده بیابون بوده ۴۰ ۵۰سال تو جاده ها میرفته
توروخدا باهاشون مثل یه تیکه به درد نخور رفتار نکنید .....من برای بابام هم همینم اگه یه چیز کوچیکی خراب میشه میبرم میدم بابام درست کنه چنان کارش رو بزرگ جلوه میدم که خودش میگه بابا هرچی خراب بود بیار برات درست کنم....اینها غرور دارن نمیان بگن بچه تا کوچیک بودی من به تو رسیدم با کارهات ذوق کردم بهت توجه کردم بهت ارزش دادم حالا نوبت تو هست .....یه ار کوچیک کردند بهشون بها بدید نذارید حس سربار بودن بهشون دست بده اونا جز ما هیچکس رو ندارن ...ا
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز