چه بهونه ای بیارم برای فامیل که نفهمن شوهرم بازداشته

شاہڪارخلقتـ

عضویت: 1396/08/17

تعداد پست: 6453

عزیزان میشه ازته قلبتون دعام کنیدمعجزه کنه خدابرام ومشکلم فوری حل بشه

لطفایه صلوات بفرستیدبرام

الگونگیر...الگوباش...

1403/09/14

|

13:46

bff_

عضویت: 1403/08/26

تعداد پست: 781

رفته فلان شهر واسه فلان کار

1403/09/14

|

13:46

مهتابخانمم

عضویت: 1401/10/15

تعداد پست: 4905

بگورفته مسافرت

خدایا خودت شاهدی خودت میبینی اشک هایی که میریزم. خودت تقاص دل شکسته من راازش بگیر. بسه امتحان خسته ام دیگه خدایا بسه....

1403/09/14

|

13:46

mmmps

عضویت: 1401/01/23

تعداد پست: 1010

کی آزاد میشه؟

1403/09/14

|

13:47

نائنگیی

عضویت: 1400/11/14

تعداد پست: 3640

رفته خارج

1403/09/14

|

13:47

فندوق1کوچولو

عضویت: 1402/05/15

تعداد پست: 3548

بگو سفر کاری داره نیستش رفته مسافرت

یا بگو یکم ناخوش احوال بود مثلا سرما خوردگی شدید نتونست بیاد مراسم

فقط 2 هفته به تولد باقی مونده !

1

5

10

15

20

25

30

35

40

1403/09/14

|

13:47

easterngoddess

عضویت: 1402/10/16

تعداد پست: 3514

بگو مرخصی ندادن

1403/09/14

|

13:47

مدیر استارتر

عضویت: 1403/01/14

تعداد پست: 1167

بگو سربازی هست

اینهمه رو نرفتع

حالا یهویی دم عروسی

«به دنیا که آمد پدرش النگوهای عروسی مادرش را فروخت.قوچ چاق و چله ای را زمین زد و تمام درو همسایه و فک و فامیل را نذری داد.وقتی سیزده سالش بود کیف پول مادرش را دزدید.در هفده سالگی یک نفر را کشت. خانواده اش تمام داروندارشان را فروختند تا توانستند دیه دخترک را بدهند.وقتی بیست سالش بود یک تزریقی خیابان خواب شده بود و مادرش شب و روز دعا می‌کرد کسی او را بکشد تا با پول دیه اش بتواند دختران دم بختش را شوهر بدهد. در یک شب برفی زیر پل به قتل رسید،قاتلش جوان معتادی بود که هفت روز بیشتر در زندان دوام نیاورد.» این یک داستانِ ، اثر بلقیس سلیمانی . که با نوشتن این داستان ، بخشي از تفكر مردسالار يعني تمايل افراد به داشتن كودك پسر به جاي كودك دختر را به باد انتقاد گرفته است. «کاربری جدید نیستم اکانت دارم و به درخواست خودم تعلیق شدن🧘🏻‍♀️.»

1403/09/14

|

13:47

نیلوفر۲۰

عضویت: 1396/09/04

تعداد پست: 530

چه شرایط سختی😔

اگه شغلش جوری بود که شرایطشو داشت بگو ماموریته

یا اگه شغلش ازاده و تو خرید و فروشه بگو رفته جایی برای تامین کالا

1403/09/14

|

13:48

مدیر استارتر

عضویت: 1403/01/14

تعداد پست: 1167

رفته فلان شهر واسه فلان کار

اخه از چند هفته پیش خبر عروسی دادن ... هوف

«به دنیا که آمد پدرش النگوهای عروسی مادرش را فروخت.قوچ چاق و چله ای را زمین زد و تمام درو همسایه و فک و فامیل را نذری داد.وقتی سیزده سالش بود کیف پول مادرش را دزدید.در هفده سالگی یک نفر را کشت. خانواده اش تمام داروندارشان را فروختند تا توانستند دیه دخترک را بدهند.وقتی بیست سالش بود یک تزریقی خیابان خواب شده بود و مادرش شب و روز دعا می‌کرد کسی او را بکشد تا با پول دیه اش بتواند دختران دم بختش را شوهر بدهد. در یک شب برفی زیر پل به قتل رسید،قاتلش جوان معتادی بود که هفت روز بیشتر در زندان دوام نیاورد.» این یک داستانِ ، اثر بلقیس سلیمانی . که با نوشتن این داستان ، بخشي از تفكر مردسالار يعني تمايل افراد به داشتن كودك پسر به جاي كودك دختر را به باد انتقاد گرفته است. «کاربری جدید نیستم اکانت دارم و به درخواست خودم تعلیق شدن🧘🏻‍♀️.»

1403/09/14

|

13:48

sadafian

عضویت: 1403/07/11

تعداد پست: 2519

گرفتنشون؟ مگه چند نفرن ؟

1403/09/14

|

13:48

مدیر استارتر

عضویت: 1403/01/14

تعداد پست: 1167

بگورفته مسافرت

😐😶

«به دنیا که آمد پدرش النگوهای عروسی مادرش را فروخت.قوچ چاق و چله ای را زمین زد و تمام درو همسایه و فک و فامیل را نذری داد.وقتی سیزده سالش بود کیف پول مادرش را دزدید.در هفده سالگی یک نفر را کشت. خانواده اش تمام داروندارشان را فروختند تا توانستند دیه دخترک را بدهند.وقتی بیست سالش بود یک تزریقی خیابان خواب شده بود و مادرش شب و روز دعا می‌کرد کسی او را بکشد تا با پول دیه اش بتواند دختران دم بختش را شوهر بدهد. در یک شب برفی زیر پل به قتل رسید،قاتلش جوان معتادی بود که هفت روز بیشتر در زندان دوام نیاورد.» این یک داستانِ ، اثر بلقیس سلیمانی . که با نوشتن این داستان ، بخشي از تفكر مردسالار يعني تمايل افراد به داشتن كودك پسر به جاي كودك دختر را به باد انتقاد گرفته است. «کاربری جدید نیستم اکانت دارم و به درخواست خودم تعلیق شدن🧘🏻‍♀️.»

1403/09/14

|

13:48

مدیر استارتر

عضویت: 1403/01/14

تعداد پست: 1167

کی آزاد میشه؟

هشت نه روز دیگه شایدم ده روز دیگه

جمعه. هفته دیگه عروسیه

«به دنیا که آمد پدرش النگوهای عروسی مادرش را فروخت.قوچ چاق و چله ای را زمین زد و تمام درو همسایه و فک و فامیل را نذری داد.وقتی سیزده سالش بود کیف پول مادرش را دزدید.در هفده سالگی یک نفر را کشت. خانواده اش تمام داروندارشان را فروختند تا توانستند دیه دخترک را بدهند.وقتی بیست سالش بود یک تزریقی خیابان خواب شده بود و مادرش شب و روز دعا می‌کرد کسی او را بکشد تا با پول دیه اش بتواند دختران دم بختش را شوهر بدهد. در یک شب برفی زیر پل به قتل رسید،قاتلش جوان معتادی بود که هفت روز بیشتر در زندان دوام نیاورد.» این یک داستانِ ، اثر بلقیس سلیمانی . که با نوشتن این داستان ، بخشي از تفكر مردسالار يعني تمايل افراد به داشتن كودك پسر به جاي كودك دختر را به باد انتقاد گرفته است. «کاربری جدید نیستم اکانت دارم و به درخواست خودم تعلیق شدن🧘🏻‍♀️.»

1403/09/14

|

13:48