من دوران عقدم خانوادم خیلی اذیتم کردن خیلی هم خودمو هم شوهرم خیلی ادا سرمون در اوردن 🥺 الانم که عروسی کردم گاهی وقتا یک حرفایی میزنن اعصاب منو میریزن بهم منم شبا خواب میبینم تو خواب حرف میزنم شوهرم فهمیده گفت با مامانت حرف نزن یک روز جواب تلفناشو نده منم امروز جواب ندادم نامانم خیلی زنگ زد دلم میسوزه به شوهرم گفتم گناه دارن ناراحا میشع گفت یادت میاد چیکار کردن باهات حرفاشون یادته فحشاشون تخم پسرمی که بهت گفتن چوب تو ک.وتت میکنن منو چه قدر فحش دادن یادته یادم افتاده دلم به حالم خودم میسوزه به حال مامانم هعی چیکار کنم🥺🥺🥺
شوهرت راست میگه یکم خودتو دور نگه دار عزیز میشی
ما نمیدونیم باهات چیکار کردن ولی خیلی از خانوادت دور نشو
در نهایت کسی که تو بدبختیا پشتته خانواده ست حتی اگر شوهر بره هر غلطی بکنه
ب مادرت مستقیم بگوو همه حرفاتو
بگو من اسیب دیدم شبا از فکرو خیال حرفاتون خواب ندارم
اگ نمیتونید جلو خودتونو بگیرید بمن زنگ نرنید خونتونم نمیام
سلامت روانت از هر چیزی مهمتده
به خودت اسیب میزنی
درسته خانوادتن
ولی یکم برای خودت وشوهرت ارزش قائل باش
خیلی اذیت کردن مگه من چه قدر موقعیت سخت داشتم برای خرید جهیزیع این قدر حرصم دادن یک بار غش کردم جلو خانواده شوهرم هعی یادم میوفته حالم بد میشه 🥺 الان شوهرم همه این چیزا را یاد اوری کرد بهم گریه افتادم شوهرم میگه یک بار سختت بود تو این ۲۰ سال اینکارو کردن باهات بعدا چیکار میکنن من نمیخوام تو رو خوار کنن همین
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
34 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز