امروز خیلییی کلاس شلوغ بود همه چسبیده به هم نشسته بودن تقریبا
ما کلاسمون حالت نیمکت داره ولی صندلی ها جداست فقط میز جلومون مشترکه
پنج دقیقه دیر وارد شدم و فقط یه نیمکت خالی بود و به پسره نشسته بود مجبور شدم برم اونجا بشینم بعد بینمون یه صندلی فاصله بود پسره وسیله هاش گذاشته بود اونجا
تا من نشستم یه ربع بعد وسیله هاش از بینمون برداشت
گذاشت صندلی بغلی اش
منم گفتم لابد اینکار کرد چون جا کمه چون هنوز بچه ها داشتن میومدن
تا اینکه یه نفر اومد به من گفت میشه بری یه صندلی اونور تر که من بشینم
منم گفتم باشه و یه صندلی رفتم اونور تر که میشد صندلی کنار پسره
بعد پسره احمق پا شد رفت صندلی کناری
واقعا نمی دونم چرا اینکار کرد روانی
انگاری من وسیله هاش می دزدم
یا کنارش بشینم لولو خرخره ام
دیگه دم آخری یه پسره اومد باز گفت بچه ها به صندلی برید اونور تر که جا بشه بشینم
منم نرفتم گفتم میخوای بشینی از بغل من رد شو برو کنار فلانی اون بنده خدا هم گوش کرد
و در کمال تعجب پسره پوفیوز احمق ایندفعه پا نشد بره یه صندلی اونور تر
خیلی عصبی شدم شما بودید ناراحت میشدید؟
اینم بگم من اصلا طرف نمیشناسم و حتی اسم نمی دونستم فقط چند بار داخل کلاس دیده بودمش انگاری دشمنی داشت با من