بذار تجربه ی خودم رو بهت بگم
من ۳۳ ازدواج کردم،هر وقت هم اسم بچه میومد فرار میکردم،هر کسی بچه داشت میگفت خوش به حالت چقدر راحتی و از این حرفها…
۳۶ تصمیم گرفتم بچه بیارم اونم به زور همسرم،دیگه دیدم زندگیم داره به هم میخوره مجبور شدم اقدام کنم
بعد شش ماه متوجه شدم هم من و هم همسرم مشکل شدید ناباروری داریم و بهمون همون اول گفتن بهتره از جنین اهدایی استفاده کنین،دنیا رو سرم خراب شد
گفتم مسیر ای وی اف با تخمک و اسپرم خودمون رو میرم و توکل کردم به خدا،تو هر سیکل یه جنین برام تشکیل شد
خیلی ناامید بودم ولی شکر خدا با انتقال اول نتیجه گرفتم
درس خوبی شد که ناشکر نباشم ،تو هم قدر همین یدونه رو بدون،شاید تو سرنوشتت دیگه بچه ای نباشه،ناشکری نکن عزیزدل