2777
2789

بنده خدا اینقدر به نظافت شخصیش میرسه هرروز دوش میگیره بعد از هر وعده غذا مسواک میزنه ولی حالم بهم میخوره و اصلا به روش نمیارم دوسه بار گفتم خمیر دندونو عوض کن ولی بازم همون بو میده فرقی نداره حتی دستاشوهم که بامایع میشوره یه بوی بدی میده تاکی اینجوریم؟ 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عزیزم 

تا پایان سه ماهگی احتمالا 

پناه برتو که بی واژه مرا میشنوی♥             خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز ! در وسوسه های نفس ام… نمیدانم…. اما ، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است…! بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند…! 💙                      🙏🏻 یَا مَنْ یَکفِی مِنْ کلِّ شَیْ ءٍ وَ لَا یَکفِی مِنْهُ شَیْ ءٌ اکفِنِی مَا أَهَمَّنِی مِمَّا أَنَا فِیهِ بحق محمدٍ و آل محمد صلواتک علیه 🙏🏻              ✅  درمانگر طب سنتی وطب فشاری ام سوالی داشتی خوشحال میشم بتونم کمکت کنم ✅

عب نداره. یه مدت ازش دور باش. شاید بعد چن ماه خوب بشی. یا تا اخرش طول بکشه

بزن باران به نام هرچه خوبیست /به زیر آوار گاه پایکوبیست /مزارع تشنه جویباران پر از سنگ /بزن باران که وقت لای روبیست /بزن باران بهاران فصل خون است /بزن باران که صحرا لاله گون است /بزن باران و شادی بخش جان را /بباران شوق و شیرین کن زمان را /به بام غرقه در خون دیارم /به پا کن پرچم رنگین کمان را

یاد بارداری خودم افتادم

از آشپزخونم بدم میومد

همه جا غذا بهم می‌چسبید بجز خونه خودم


چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...

یادمه منم به بوی مایع دستشوییمون حساس شده بودم. واقعا حالم بد بود. از بوی شوهرم بدم میومد. بهش میگفتم بوی خواهراتو میدی🤭

آدم وقتی جوان است به پیری جور دیگری فکر می‌کند. فکر می‌کند پیری یک حالت عجیب و غریبی است که به اندازه‌ی صدها کیلومتر و صدها سال از آدم دور است. اما وقتی به آن می‌رسد می‌بیند هنوز همان دخترک پانزده ساله است که موهایش سفید شده، دور چشم‌هایش چین افتاده، پاهایش ضعف می‌رود و دیگر نمی‌تواند پله‌ها را سه تا یکی کند. و از همه بدتر بار خاطره‌هاست که روی دوش آدم سنگینی می‌کند.».   از کتاب چهل سالگی ناهید طباطبائی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792