خلاصش میکنم
رد دست میفتاد رو شیشه ماشین داداشم.هی میشست دوباره و دوباره همون رد دست
تا اینکه بروبچ گفتن شاید یکی میخادبترسونتت یا ماشینو بدزده شب قرار شد ماشینو دم خونه ما پارک کنه
ماشینو پارک کرد با برادرزادم رفتن تو ماشین اونا جلوتر پارک کردن که مثلا مچ بگیرن ببینن کار کیه
تا صبح سرما تو ماشین منتظر دزد بودن اما خبری نشد
بعدش صبح دیدیم یه رد دست باز افتاده رو ماشین
اینجا من ترسیدم و گفتم شاید رد دست آدمیزاد نباشه
همه ترسیدن
دیگه مامانم اومد از روی کنجکاوی دست زد به رد دسته گفت خاکیه
یه حالت چربناک خاک گرفته داشت رد دسته
خدا شاهده ده دقیقه نشد الکی خورد زمین مچ دستش ناجور شکست
منم گفتم مامان دست زده اینجور شده .بقیه خیلی میترسیدن ولی نمیخاستن باور کنن
روز بعدش داداش بزرگیم میخاس وسیله جابجا کنه
همین داداشم که رد دست میفتاد رو ماشینش هم رفت کمکش
تو همون اتاقی که بودن رد دست دقیقا افتاده بود رو دیوار
اینجا بود همه ترسیدن رفتن پیش یه بنده خدا
که گفت آره جریان اینه هرچی سریع تر خون بریزین
که ما هم گوسفند قربونی کردیم و یسری دعا گذاشتیم تو خونه
رفع شد
عکسم دارم خاسی میفرستم اسی جان😃