تاپیک قبل ترم توضیح دادم ، امشب دوباره بهش گفتم بیاجدابشیم اینجوری جفتمون راحت میشیم تومیتونی ازدواج کنی بایکی مثل خودت که پایه دورهمیاومهمونی رفتنت باشه منم میرم پیش پدرمادرم دیگه اینجاتنهانمیشینم غصه بخورم اذیت بشم و..چنددقیقه نگام کردگفت تودیوونه شدی من طلاقت نمیدم خیالت راحت
نمیدونم چیکارکنم خیلی دوسش دارم ولی واقعا دارم اذیت میشم اون دخترای پلنگ رومیبینم تومهمونیامیخوان توجهشوجلب کنن حرص میخورم ، بادوستاش وفامیلاش بیشتروقتامهمونی وپارتیه بعضی وقتامشروبم میخوره هی جلوش عشوه میان میخوان دلبری کنن اگه مغرور نبود سوارش میشدن حالم ازشون بهم میخوره، خودش میگه توزیادی حساسی و چیزی نیست و تو زن منی و...حامله هم هستم نمیدونه من خونواده ساده ای داشتم اصلااین شکلی زندگی نکردم مامانش ازاول مخالف ازدواجمون بودمن دانشجوبودم۱۹سالگی باهاش دوست شدم الان۲۷سالمه۲سال و۴ماهه ازدواج کردیم۳ماهم عقدبودیم
وای چه بد
منم از مهمونی واین کارها بدم میاد
به خاطر تو نمیزاره کنار؟
اگه به مرحله ای رسیده باشی که برای مهمونی رفتن مخالفت کنی ولی اون توجه نکنه و بره ،بهتره فکر خیلی جدی تر بکنی و برخورد خیلی جدی تر بکنی
خب عزیزم چرا طلاق ؟؟
زندگیتو درست کن. طلاق چیه
حرفشم نزن دیگه
عزیزم الان بحث فقط خودت نیستی
شما داری مامان میشی باید فکر بچت باشی
هیچ بچه ای دوست نداره پدر و مادرش طلاق گرفته باشن
هر بچه ای حقشه تو کانون گرم خونواده و کنار پدر و مادرش با محبت بزرگ شه
این موضوعی که گفتی اگه خیانت نکرده بهت با اون دخترایی که گفتی قابل حله گلم...اونم وقتی میگی دوسش داری...پس چیزی نیست که کارتونو به طلاق بکشونه بهش بگو حامله ای..تا کی پنهانکاری؟ مگه میشه بچه رو بدون پدر به دنیا بیاری؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز