امروز کارگر داشتیم خونه مون
منم امروز خونه مامانم بودم بعد پریود هم هستم
از یه طرف یاد کارای بدی که در حقم کرد میفتم
خیلی وقتا گریم میگیره
به ظاهر انگار بخشیدمش
بعد ساعت ۹و نیم زنگ زد تا الو گفتم و صداشو شنیدم حالم به شدت بد شد قطع کردم گریه کردم
دیدم چند باره زنگ زده و پیام داده
منم اومدم خونه خودم
درو باز کردم اصلا محل ندادم بهش
رفتم دراز کشیدم
گفت چرا جواب نمیدادی
گفتم نشنیدم
هیچی نگفت رفت بیرون تا الان
نمیتونم ببخشمش
قدرت جدایی ندارم
هم بخاطر خانوادم
هم میگم من برم و خونه ای که اینقدر زحمت کشیدم یه زن دیگه بیاد جلو چشمام زندگی کنه چون تو یه محل هستیم
مشاور هم رفتیم ولی بدی هاش یادم نمیره برام بی ارزش شده از چشمم افتاده