اره
اتفاقا امروز داشتم با خواهرم راجع بهش حرف میزدم
آدم بدی نبود، ولی مناسب من نبود. پیشش خودمو کم میدیدم، اعتماد به نفس نداشتم، اونو خیلی خیلی سرتر میدونستم و برای اینکه ناراحت نشه با هیچی مخالفت نمیکردم. اصلا خودم نبودم. ولی خیلی بهش علاقه داشتم. خیلی تلاش کردم خودمو بکشم بالا ولی خب بازم در مقابلش ضعف داشتم. همیشه تو استرس از دست دادنش بودم.
گذشت، سخت گذشت تا با واقعیت کنار اومدم
در نهایت با کسی ازدواج کردم که عاقلانه دوسش دارم، کنارش ارومم، خود خودمم، اعتماد به نفس و عزت نفس دارم، میتونم با خیال راحت اظهارنظر کنم و ارامش دارم.