ما هر چی تلاش کردیم نذاشتن خونه اجاره کنیم
و گفتن باید تا یه مدت تو فلان اتاق پیش خودمون باشید
و کلی وعده دروغ که براتون کاملش میکنیم و این حرفها
.
از تمام ظلم های دیگه بگذریم که جای گفتن و وقتش نیست
از فردای عروسی نامادری همش منو سوال پیچ میکرد که برای فلان موضوع چه کردید؟
صبح
ظهر
عصر
شب
همش میپرسید
شب ها میموند پشت پنجره از عمد که من سایه ش رو ببینم و به حرفامون گوش میداد
من هم خیلی روی این مسائل حساس هستم
و دوست ندارم خصوصی ترین مسئله زندگیم سر زبانها باشه
چهارتا دختر داره
میخواستن از جزییات باخبر باشن
اونوقت دخترای مجرد هم حتی
کلا موجودات عجیبی هستن
در صورتی که ظاهری نرمال دارن
دیگه دیدم اونجا جای زندگی نیست
یهو میومدن تو اتاق
همش سوال پیچ
کلا کسی شاید باورش نشه
اما سر این موضوع حسادت داشت و تلاش میکرد تعطیلش کنه
بماند کارایی که میکرد
یه هفته شد
با تمام اون خستگی جهاز برون و عروسی و برنامه ها
افتادیم دنبال خونه
با کلی وام و قرض
یه واحد کوچیک اجاره کردیم و رفتیم
عذابی نبود که سرمون نازل نکردن
اصلا دوست ندارم به اوایل ازدواج و شروع زندگی مشترک فکر کنم ...هر چند همچنان ظلمهاشون ادامه داره.....