زیاده ولی لطفا تا آخرش بخونید منو راهنمایی کنید چون هرچی ب همسرم میگم میگه مگه چکارت کردن باور نداره
خب اول اینکه از روز اولی ک ما عقد کردیم مادرشوهرم حتی ی تبریک ساده نگفت هربار رفتم خونشون برگشت گفت الان وقت زن گرفتنش نبوده اینطور بوده اونطور بوده تو این ۹ماه ک عقدم نشد یبار بگه ب همسرم بیا با زنت برو بیرون حتی یکبار ما رفتیم بیرون یک قیافه ای گرفت ک حتی همسرم براش روسری خرید تا از دلش دربیاد
برمیگرده ب همسرم میگه براش لباس نخر خرید نکن مثلا تازه عروسشم منو دعوت نمیکنه مهمونی هر موقع میرم خونشون ی حرفی میزنه دلمو میشکنه همیشه سکوت کردم همسرم طرفم درنیومده
خواهر شوهرم ک نظر میده همیشه فلان چیزو برو ارزونشو بخر برو لباس دست دوم بخر من خودم کار میکنم اینم بگم تو این مدت منو عروس مهمونی نکرده ولی جاریمو برادرشوهرمو دعوت کرده
برادر شوهرم یبار ما رفته بودیم شهر دیگه خرید ک برگشت گفت چرا رفتین خرید ک همسرم برگشت گفت با پول خودش میخواد بخره
جاریمم از روز اول ک من رفتم همسرم با الفاظ عزیزم جونم قربونت برم یا اسمش بعلاوه جون گفته همسرم هرجا بره میاد خودشو میچسباند ب شوهرم هر موقع کار داشته باشه حتی با منم زنگ میزنه ب همسرم میاد با همسرم دوتایی میرقصن
این درصورتیه ک حتی برادرشوهر جواب سلام منم نمیده
پدرشوهرم دخالت میکنه تو خرید وسیله های جهیزیه ک اینو بنداز گردن اونا اون نخر فلان نکن ک من ی خورده وسیلهامو خریدم ک کلا ۵تیگه پسر میاره
با همه چیزشون ساختم ن محضر خوب گرفتن برام ن جشن عقد برام گرفتن حتی الانم نمیخوان تو تالار برام جشن بگیرن
خونه بالاشونم قراره برا ما بسازن ک هی میگن باید کمک کنید ک ما کمک کردیم ديگه پولی نداریم ولی اینا میگن ک از جهیزیت بزن بیا اینجارو بسار ک دو روز دیگر برسه ب وراث
در صورتیه ک ب برادر شوهرم خونه جدا دادن
اگر جای من بودین اینطور باهاتون رفتار میکردن چکار میگردین برا اینکه دیگه خیلی طولانی نشه فاکتور گرفتم از خیلیاش