خواب دیدم اومدم خونه مادرم مهمونی
بعد اونجا آقا پسری بود تو پذیرایی نشسته بود من از پنجره نگاه میکردم
اومده بودن خواستگاری منه متاهل
میگفتن میدونیم شوهرت اذیتت میکنه و قصد طلاق داری (البته این مال یه ماه پیش بود نه الان)
بعد پسره خیلی مهربون و خوشتیپ بود و کلی وعد وعید میداد و شدیدا هم پولدار بودن
بعد خواهرش اومد پیشم خواهرش قرتی بود و شیک و آروم گفت نمیدونم داداشم جرا تو رو پسندیده من که نمیپسندم
بعد برادرش اومد حرف بزنیم یهو دیدم از ناحیه پا عقب ماندس یعنی پاهاش یحور بود چپ بود و درست نمیتونست راه بره
سریع گفتن برین خونتون جوابم منفیه
یهو غم چشمای پسره رو دیدم عذاب مجدانی منو گرفت نگم