ببین اسی من دوتا بچه دارم گاهی اینقدر خسته و کلافه میشم که میگم بچه برا چیم بود میگم اصلأ کاش ازدواج نکرده بودم
ولی اون فقط یه لحظه ست و بخاطر خستگی وعصبانیته
من الا سر کارم پسرم اومد یه کاغذ داد دستم گفت این نامه ست واسه تو
بازش کردم دیدم نوشته مادر دوست دارم ببین خستگی از تنم رفت بچه هم درد سرای خودشو داذه هم لذت
ماهم یه زمانی بچه بودیم وبدست پدرو مادرمون بزرگ شدیم
دنیا همینه ما میریم بچه هامیمونن اونام روزی پدرو مادر میشن اونا میرن بچه هاشون میمونن و نسل انسان اینجوری ادامه پیدا میکنه
اگه آدما بخوان اینجوری فکر کننکه بچه ناراضیه یه روز تنهامون میذاره پس پدرو مادرامونم نباید بچه میاوردن
به قسمت لذت مادر شدنش فکر کن