من متاهلم برعکس خیلی ها که منتظر زایمان و بزرگ شدن بچه هستن من با هر لحظه بارداری عشق کردم و قبل زایمان از دلتنگی موجودی که بعد از اون دیگه حس نمیکردم گریه میکردم و هر لحظه نوزادی بچه ام نگران این بودم که این دوره تموم میشه الان هم این طور هستم ولی فهمیدم باید پذیرش داشته باشم برای همه چی حتی مرگ خودم و عزیزانم
الان خیلی به عکس ها و خاطره ها فکر نمیکنم،بجاش از هر حرکت و رشد بچه هام لذت میبرم و براشون دعا میکنم
الان دیگه ببشتر نگاه پیرزن ها و پیرمرد ها میکنم،سعی میکنم به عصا و موهای سفیدشون لبخند بزنم و زیبا ببینم ،سعی میکنم حال جسم و روحم خوب نگه دارم تا بهتر بتونم بگذرونم زندگی رو
چون نمیتونم گذر زمان رو تغییر بدم،سعی میکنم پیری زیبایی برای خودم بسازم