ولی اینکه رفت انگشتر خرید بهم نگفتم منم ی گوشواره بدل از خواهرش تو گوشمه و اذیت میکنه چندبار بهش گفتم برام بخر ولی بازم نه
خیلی بهش گفتم دوسدارم باهم بریم خرید حرف گوشمو نمیکنه
بهش پاداش دادن از طرف شرکتشون به خواهرش پول داده بره مشهد ولی من ایقد گفتم بهم پول بده نداد
بعد از اینکه اومد دنبالم از بازار با خواهرش شادو شنگل وقتی رسیدیم در خونشون گفتم ی چیزی بهت بگم ی بار با تندی بهم گفت من عصاب ندارم خستم دنبال تلافیم برو پایین منم گفتم خوشیات برا بقین ناراحتیات برامن شروع کرد فحش دادن و رفت منم ایقد بهم ریختم گفتم ک ازگی ناراحت شدم گوشیشو خاموش کردو رفت مشروب خوری و اومد تخت خوابید بهم ی ذره اهمیت نداد حتی جلوی خانوادش بهم گف از اتاق برو بیرون پیشم نخواب ولی با گریه اومدم الانم بیدارشدم که بره سرکار محلم نزاشت رفت پیش مادرش نشست و گفتم رسیدی پیامم بده گفت نمیدم
پیامش دادم چرا اینکارو میکنی تو اول شروع کردی گفت عصابمو خورد نکن بگیر بتمرگ منم گفتم از زندگیت میرم چندبار خواستم برم نرفتم میدونه نمیرم همیشه هم تا دعوامون میشه میگه بیا برو خونتون منم چندبار گفتم نگو این حرفو باز میگه
توروخدا راه حل بهم بدین با۱۹سال سن خسته شدم
وقتی باهم خوبیم می م خونمون دلتنگم میشه ولی از لحاظ دیگه بهم اهمیت نمیده