هم برای بچم هم برای خودم مادرو شوهرمو شناختم بچم امروز واکسن زدم تب داشت شوهرم رفت خونه گرف خوابید با اینکه مادرم منو اینجا نگهداشت خودش راحت خوابید هیچ نپرسید دخترم چیزی لازم داری یا ن انتظار ندارم بیاد بچمو نگهداره ولی خب منم آدمم نیاز ب استراحت دارم من چهار ماهه استراحت نکردم حالم خوب نیست اصلا
بچه داری خیییییییییییییییییییییییییییلی سخته واقعا خدا به ادم صبر بده منم پوستم کنده شده تو بچه داری رو واکسن ها از شانس همش تو فصل سرما افتادم
خب تقصیر خودته
از همسرت مسئولیت بخواه عزیزم
مگه فقط بچه مال توئه؟؟؟؟
من خسته میشدم همسرم و بیدار میکردم حدود ساعت ۳ یا ۴ و بچه رو همسرم نگه می‌داشت تا من بخوابم
به مادرت بگی میگه خب خودت خواستی
حواست به بچه باشه. روز اول کمپرس سرد از رو شلوار روز دوم حوله گرم از رو شلوار
خدا صبرت بده کاش همسرت کمک حالت بود با همسرت صحبت کن بگو نیاز داری به یه پرستار یا حداقل خودش چند ساعت بچه رو نگهداره تا بتونی استراحت کنی
آآآخ باز یادم اومد اون شبای بی خوابی کشیدن رو
میدونم که انتظار داشتی کمکت باشه و انتظارت هم به جا ولی بعد از زایمان حال هیچکس خوب نیست تا دوسال طول میکشه خوب شی من بچم یک سال و نیم دارم بهتر میشم تازه من با وجود اینکه شوهرم کمک بود تو مریضی بچه شب بیداری شدیدا حالم بد بود درکت میکنم گاهی از مادری کردن خسته میشی با خودت میگی مگه مادرشدن گناهه که باید انقد عذاب بکشم ولی من با خودم این فکرو میکمم بعد از مادر شدن به یه بلوغ فکری دیگ میرسی
یه حرفی هست که همیشه پس ذهنم نگه داشتمش اونم اینه که تنها اومدی تنها هم میری تنهایی اخرین تکیه گاه همه انسان هاست
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز