منم ارزومه زجر بکشه و بمیره اما اگه فردا صبح پا نشه بازم خدا را شکر میکنم چون مریضم بشه خانوادش بازم از من توقع دارن جورشا بکشم
به خدا مادرم چه قدر احترامش میکرد اما سرطان معده گرفت پنج ماه گلاب به روتون فقط بالا میاورد بعدم تشنه و گشنه فوت کرد این شده همش منا سرکوفت بده که از بس بدید این جور میمیرید
هفته اول مرگ مادرم کلی کتکم زد و مادرما فحش داد نفرینش کردم یه ماه بعد ودرش سرطان گرفت داشت خودشا براش میکشت اما پدرش زنده موند ، خدا شاهده این پدرش تو این ۱۷ سال یه جا بهش کوچکترین محبتی نکرده مریض شده حتی سرش نزده اما اینقدر هواشونا داره تاپیکام پره از بدبختیام خانوادشم هزار بار ظالم تر از خودشوند