چشم هامو باز کردم اون کمال بود که کنارم بود و خبری از همزاد نبود،نفس عمیقی کشیدم ولی زبونم بند اومده بود..کمال کنارم دراز کشید و با خنده گفت:انقدر ترس طبیعیه؟
یکم ارومتر شدم و گفتم:خیلی بهترم..
هر روز بهتر از قبل میشدم...
دیگه تا به امروز ندیدمش و وقتی به مامان تعریف کردم چقدر گریه کرد که اون همزاد دختر خودش بوده و میگفت:روزی که بدنیا اومدید انقدر برای مرگ اون گریه نکردم که برای زنده بودن تو خوشحال بودم..بازم خداروشکر میکنم که حداقل این قضایا تموم شد...
_مامان من خیلی ناراحت شدم که اون خواهر دوقلوی خودم بود که تو شکمت نه ماه باهم بودیم..شاید چون ما فراموشش کرده بودیم یا اصلا به یادش نبودیم اونطور شده بود ولی هرچی بود بهم ثابت شد که خدا خیلی بزرگه و جون امروز کمال رو مدیون ایمان پاکش به خداییم..
زندگی قشنگی رو کنار کمال شروع کردم..اقام و مامان هم اومدن سمت ما و نزدیک ما خونه خریدن..
مامان بعد از اونشب دوبار خواب اون دوقلوی منو دید و هربارم تو خواب کنار هم میگفتن و میخندیدن! کی باورش میشه که خواهر من زودتر از بچه من بدنیا اومد و انگار مادرم همزمان با ازدواج من حامله شده بود اسمش معجزه بود یا اون همزادم که تو کالبد مادرم عمر دوباره گرفت و سال هشتاد و یک خواهری شبیه خودم به دنیا اومد...
اسمشو مامان رویا گذاشت چون واقعا شبیه به رویا بود داشتنش..همه تعجب کرده بودن تو اون سن و سال با اون اوضاع مادرم مگه میشد ولی شده بود و همین لطف خدا بود که شامل حال پدر و مادرم شد و بعد از ازدواج من تنها نموندن، رویا خیلی شیرین بود و جای خالی منو که پر کرد هیچ شد عضو عزیز و دوست داشتنیمون..
یکسال بعد تولدش من هم دوتا پسر بدنیا اوردم..شاید خواست خدا بود یا واقعا خودم از ته دلم میخواستم که دختر دار نشم..خاطراتی که من داشتم روزهایی که گذرونده بودم همش برام کابوس بود و بس...
کمال زندگی قشنگی برام ساخت و هیچ کمبودی کنارش ندارم .با عشق پسرامو بزرگ کردم و رویا رو راهی خونه بخت کردیم.هرچند جای خالی پدرم خیلی ناراحتمون میکنه ولی خانواده با محبتی هستیم و حداقل همدیگرو داریم..مامان عاشق ماست و همه جوره هوامون رو داره و کنارمونه...خدا برای خوشبختی همه کافیه...
رویا منو تبدیل به یه خواهر خوب کرد و تمام اون روزا رو جبران کرد!
هروقت عصبی میشم مامان با خنده بهم میگه که چقدر شبیه اون خواهر دوقلومم و با هم میخندیم، این راز رو با کمالم درمیون گذاشتم و همیشه میگه اگه میدونسته خواستگارام میمردن بازم میومده و منو از اقام خواستگاری میکرده...
خوشبختی رو برای همه آرزو میکنم چه بعد از سختی چه قبل از سختی...
‹‹پایان››