چون با همون شوهر اولم دوباره ازدواج کردم
گولم زد چون منو میشناخت دقیقا دست گذاشت رو نقطه ضعفام و کارایی زو گفت برام میکنه که ارزوی من بود البته نه که فکر کنی ارزوهای بزرگی داشتما نه . یه سری چیزا برام ارزو شده بود که کمترین حق هر زنی تو زندگیشه ولی حتی به یکیشون عمل نکرد و از اینکه دوباره گول زبون چرب و نرمش رو خوردم پشیمونم
من خیلی خواهان ذارم نه اینکه بخدا بخوام تعریف کنم ولی به هیچ وجه دلم با کسی نمیره هر وقت به پسرم که 3 سالشه نگاه میکنم میگم کاش باباش بود... والله انگار طوفان زد به زندگیم ما عاشق هم بودیم یهو سرد شدم اصلا انگار دیوونه شدم اونم همینطور
نه عزیزم ما بچه نداریم بخدا خیلی وقتا از عشق نیست از روی عادته که میل داریم برگردیم بهشون
هر وقت دلتنگش شدی بدیاش رو بیاد بیار
البته دلیل جدایی هم خیلی مهمه اگه دلیل محکمی نباشه یا سر مشکلات جزئی ادم طلاق بگیره صد در صد به شوهر خودش برگرده بهتره ولی کار من حماقت بود چون مشکلاتمون خیلی زیاد بودن
دل تنگی اصلاً ربطی به جنسیت نداره.
من بعد جداییم اصلاً دل تنگ شوهر سابقم نمی شدم.
اما دیدم مردایی رو که سالیان سال تو گذشته گیر کردن.
سرسوزنی دلم براش تنگ نشده تازه سیمم عوض کردن یوقت بسرش نزنه برگرده چرا یوقتایی باخودم میگم اگر اون خودشو درس میکرد من انقد سختی نمیکشیدم
عزیزم مشاور به من گفت روی یه کاغذ حوبیای شوهرت رو یه طرف بنویس بدیهاش رو یه طرف ببین بیشتر برات خوب بوده یا بد اون موقع میفهمی که تصمیمت درست بوده یا اشتباه
البته از رو دلتنگی و احساسی نه باید عاقلانه و منطقی فکر کنی و بنویسی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز