داستان اینه ک خواهر شوهر من خیلی اذیتم کرده
اول زندگیم اومدم خونه بخرم ب جا عروسی کاری کزدن ک با اشک رفتم سر زندگیم
پشت سرش انواع بی احترامی ها
بی ادبی ها هرچی ک فکرشو کنین ...
این اواخر یکی از اقوام نزدیکم فوت شد حتی نیمد ختمش حتی نیمد خونمون ...
با اینکه بعدش بازم براش بیلط هواپیما جور کردیم با نصف قیمت شوهرش یه تماس نگرفت تشکر کنه
بعدا بهش گله کردم ک نیمدی خونم وقتی عزادار بودم بهونه های مسخره اورد ولی بازم نیمد 😳
حالا یه مشکل سلامتی براش پیش اومد و نیازمند مراقبت بود من ۱ شب رفتم ب عنوان همراه موندم پیشش اونم یه مسیر ۵ ساعته رو
همسرم چقد هزینه کرد اونجا غذا میگرفت دارو نیاز بود میگرفت
وقتی هم مرخص شد یبار رفتیم سر زدیم
بقیشو تو کامنت بعدی میگم ک طولانی نشه