داستان خیانت شوهرم

پر بازدید میخوام چی کار پلم داره میترکه بعد از سه ماه

به من گفت شوهرت اگه تامین باشه نمیره سراغ یکی دیگه 

گفت من خودم دوست پسر دارم منتظرم عده ام تموم شه باهاش ازدواج کنم 

گفت من مشتری شوهرتم هی تو واتس بهم پیام میداد که ازت خوشم اومده بیا با هم باشیم 

گفت شوهرت بهم گفت که من نیاز جنسیم زیاده زنم نمیتونه 

گفتم سمت من ماهی یه بارم نمیاد تازه همونم خودم باید یادآوری کنم بهش تا با من باشه 

شوهرم بهش گفته من نیازم زیاده خیلی میلم بالاست یه نفر برام کمه 

زنه میگفت روزی که تو رفتی شبش به من التماس میکرد که بیا خونمون کاری میکنم که لذتشو ببری 

میگفت به من میکه یواشکی بیا بیرون میام دنبالت صبح زود برت میگردونم 

بهش گفته تو با من باشی میبرمت سفرای خارجی هر چی بخوای برات فراهم میکنم 

دختره میگفت من ناز میکردم شوهرت میگفت شما خانومی باید ناز کنی منم نازتو میکشم 

در صورتی که ناز زن خودشو نمیکشه 

اصلا چیزایی به دختره گفته که یه عمره من زنشم به من نگفته 

دختره هم جوری وانمود میکرد که اون هیچ تقصیری نداره و فقط شوهرم بهش گیر داده 

در صورتی که میدونسته این زن و بچه داره و باهاش چت جن س ی کرده و عکس بد فرستاده و با هم رفتن کافه 

میگفت بعد از کافه شوهرت گفت بیا بشینیم تو ماشین 

تو ماشین کارای دیگه هم کردن که نمیشه بگم تعلیق میشم 

دختره خودش از شوهرش که طلاق گرفته نذاشته سه ماه بگذره با مرد زن دار دوست شده و این وسط دوست پسر هم داره 

بهش گفتم با مرد زن دار دوست شدی و براش عشوه ریختی حالا ببین کائنات چجوری جوابتو میده و دوست پسرت میاد بگیرتت یا نه 

گفتم تو و اون شوهر کثافتم کاری کردین که انقدر حالم بده که دلم میخواد قرصی چیزی بخورم که چند روز بیهوش شم چیزی نفهمم چون مغزم داره میترکه 

منم الکی گفتم زنم اخلاقش بده گفت عه تو که گفتی مهربونه 

گفتم نه همیشه مهربون نیست 

ببین عکسشو دارم رو پروفایلش گذاشته بود 

باورت میشه محجبه است 

چااااااادریییییه باورت میشه 

عکس نوشته قرآن و فاطمه زهرا گذاشته بود 

بعدشم یه عکس از خودش با چادر 

دلم میخواست عکسشو پخش کنم ولی دلم براش سوخت 

همین که با کوشی خودم باهاش چت کردم سریع همه عکسای پروفایلشو برداشت 

خیلی انقدر مظلوم نمایی گرد که منم باورم شده بود 

آخرش بهش گفتم برات آرزوی خوشبختی دارم 

وقتی خواست خداحافظی کنه گفت تو زن ساده ای هستی 

برای هر کی تعریفرمیکنم میکه چقدر اسگلی اون با این حرفا فقط میخواسته بگه تقصیر من نبوده در صورتی که اگه اون نمیخواست شوهرم نمیتوست تا اونجاها پیش بره