2777
2789
عنوان

ابراز علاقه برادر شوهرم و سزای کاراش

| مشاهده متن کامل بحث + 28013 بازدید | 406 پست

اسی مسخره شو درآوردی خب آخرشو بگو صبح باید زود بیدارشیم 

🫂بلوچ و عرب و کورد تجزیه طلب نیستن😐 بلکه اونا سالهاس که لب مزرهای ایرانمون قربانی شدن 😑میدونی چه معادنی تو سیستان بلوچستان هستش ولی مردمش در نهایت فقر زندگی میکنن🤐 میدونی عرب ها بیشترین هزینه رو در جنگ تحمیلی متحمل شدن😭 الان اوضاعشون ....میدونی کوردها چه نسل کشی درشون رخ داده😭 میدونی بچه های روستاهای لب مرزیشون چقد قطع عضو و ناقص میشن😭 برای اینکه هنوز مینهای اون منطقه ها پاکسازی نشده😡 میدونی ....میدونی....میدونی بازم قضاوت نابجا میکنی 😡😡😡 حضرت حسین زیر بار ظلم نرفت💙💙💙🖤🖤🖤🤍🤍🤍🤍 هرچی لعن و نفرین بود که مردم واسه صدام حسین جانی میکردن الان هزاران برابرش پیشکش اردوغان که اون مردم بی گناه جنساید میکنه آمین 

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



تنها راهی که حس میکردم میتونه کمکم کنه این بود مخ شوهرم شست شو بدم که برادرش حسود زندگی ماست و ارتباط رو کم کنه .برادرش واقعا حسادت هم میکرد منم تمام اینارو به شوهرم گوش زد میکردم که دیدی چیکار کرد دیدی چقد حسوده . اینا که میگم شاید ۵ سال طول کشید که شوهرم رو کامل طرف خودم آوردم و با برادرش قطع رابطه کرد.برادرش هم هرکار بگید کرد که بهم نزدیک بشه.در نهایت دید نمیتونه هیچ کاری بکنه به مشروب و قمار رو آورد الان طوری شده که هیچکس آدم حسابش نمیکنه و نصف دارایی اش هم توی قمار باخته . اما شوهرم من خدارو شکر عاقل شده دیگه رفیق باز نیست و مرد خوبی شده 

شوهرم با خواهرم همینکارو کرد این حرفتو نزن سکوت هیچی درست نمیکنه حتی اگه قرار بدتر بشه

خاهرت چراسکوت کرد؟

چطورفهمیدی؟ بعدچیشد؟

آذین،ن  هستم،تعلیق شدم،،،اهل دعوا نیستم،مهربان باشیم،،، خدایاروزای آخره ،،،نزار ایمانم به بادبره،،،خدای کن رحم کن بهمون بحق حسین شهیدت
😅 هرچی داریم میریم جلوتر تو داری خوشگلتر میشی.ببینیم آخرش چی میشه منم منتظرم بعد قهر چی شد

من خوشگل تر میشم چه ربطی داشت   نصف شبی زده به سرتون 

🫂بلوچ و عرب و کورد تجزیه طلب نیستن😐 بلکه اونا سالهاس که لب مزرهای ایرانمون قربانی شدن 😑میدونی چه معادنی تو سیستان بلوچستان هستش ولی مردمش در نهایت فقر زندگی میکنن🤐 میدونی عرب ها بیشترین هزینه رو در جنگ تحمیلی متحمل شدن😭 الان اوضاعشون ....میدونی کوردها چه نسل کشی درشون رخ داده😭 میدونی بچه های روستاهای لب مرزیشون چقد قطع عضو و ناقص میشن😭 برای اینکه هنوز مینهای اون منطقه ها پاکسازی نشده😡 میدونی ....میدونی....میدونی بازم قضاوت نابجا میکنی 😡😡😡 حضرت حسین زیر بار ظلم نرفت💙💙💙🖤🖤🖤🤍🤍🤍🤍 هرچی لعن و نفرین بود که مردم واسه صدام حسین جانی میکردن الان هزاران برابرش پیشکش اردوغان که اون مردم بی گناه جنساید میکنه آمین 
خب اگه خواهرت به شما میگفت،بخدا حرفشو قبول نمیکردی،میگفتی شاید خودت چراغ سبز نشون دادی،ولی خب بالاخر ...

خواهرم 9 سالشه اینو میزارم رو ترس چون بچه اس 

ولی این خانم بدش نمیومده 

من تحویل مادرش دادم و هیچوقت هم پشیموو نشدم ک مث آشغال پرتش کردم تو زباله دونی والدینش

مثل ابن سیرین باید میکردید.همه شماهم بقیه اگرهمیچن موضوعی پیش بیاد باید انجام بدن. ابن سیرین تعبیر# ...

جوانک شاگرد بزاز، بی خبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده. او نمی‏دانست این زن زیبا و متشخص که به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد می‏کند، عاشق دلباخته او است، و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا بر پاست.
یک روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی‏ جدا کردند، آنگاه به عذر اینکه قادر به حمل اینها نیستم، به علاوه پول‏ همراه ندارم، گفت: " پارچه‏ها را بدهید این جوان بیاورد، و در خانه‏ به من تحویل دهد و پول بگیرد ".
مقدمات کار قبلا از طرف زن فراهم شده بود، خانه از اغیار خالی بود، جز چند کنیز اهل سر، کسی در خانه نبود. محمد بن سیرین - که عنفوان جوانی را طی می‏کرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچه ‏ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد.
ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود که خانم هر چه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی که خود را هفت قلم آرایش کرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق‏ گذاشت.
ابن سیرین در یک لحظه کوتاه فهمید که دامی برایش گسترده شده ‏خواهش کرد، فایده نبخشید. گفت چاره‏ای نیست باید کام مرا بر آوری. و همین که دید ابن سیرین در عقیده خود پا فشاری می‏کند، او را تهدید کرد، گفت: " اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی، الان فریاد می‏کشم و می‏گویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است که‏ چه بر سر تو خواهد آمد ".
موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان می‏داد که پاکدامنی خود را حفظ کن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام می‏شد. چاره‏ای جز اظهار تسلیم ندید. اما فکری مثل برق از خاطرش گذشت. فکر کرد یک راه‏ باقی است، کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من‏ دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک‏ لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضاء حاجت، از اطاق بیرون‏ رفت، بعد از کمی با سر و صورت و لباس آلوده از دستشویی برگشت. و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.محمد خود را به نزدیکی آب روانی رساند و خود را شست، تنش برای همیشه بوی عطری بر خود گرفت از هرجا که عبور می کرد همه متوجه می شدند که محمد ابن سیرین از اینجا گذشته است. آری محمد با این نقشه پای بر نفس خویش نهاد و پوزه شیطان را بخاک مالید و از مهلکه نجات یافت.
محمد همان ابن سیرین معروف است که به تعبیر خواب معروف است. بزرگان و عارفان گویند هرکه بر شهوت خویش غلبه کند خداوند چون حضرت یوسف بر او علم خوابگزاری عطا نماید. و او نیز یکی از همان مردان بزرگ و وارسته است.

یخ فروش جهنم.معلم فراری

اخه اگه خود اسی دوست داشت ک خونه‌شونو عوض نمیکرد تلاش میکرد همونجا بمونن

فقط دهنشون باز میکنن حرف میزنن یه ذره تفکر ندارن. من خودمو به آب وآتیش میزدم این بشر رو نبینم در صورتی که توی بدترین شرایط با شوهرم بودم بازم خامش نشدم 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز