هنوز خیلی به جاهای خوب نرسیدم پس قول بده دعا کنی به چیزای خوب برسم🥺
من ۱۸ سالگیم ازدواج کردم، درسم قوی بود ولی همسر سابقم نذاش برم دانشگاه با اینکه قبول شدم دانشگاه دولتی🤦🏼♀️البته به بهانه ی مهاجرت😬 کم کم به همین بهانه کل طلاهام و جهازمو فروخت یماه منو برد ترکیه که از صبح تا شب تو خونه تنهام میذاشت اصلا نمیدونم کجا میرفت😬🤦🏼♀️
همش با وعده وعید گولم میزد بعد گفت برگردیم اومدیم ایران گف یمدت بمون خونه بابات من تهران کار دارم و برای همیشه مسکلاتو حل میکنم اونجا فهمیدم باردارم😬 روزای مزخرفی بود مامانم سرطان داشت و درگیرش بودم حتی نتونستم صدامو در بیارم که باردارم افتاده بودم خونریزی باز نمیگفتم هرروز بیمارستان و دکتر و فلان🤦🏼♀️ خود به خود بچم سقط شد😞
شوهر سابقم گمو گور کرده بود خودش رو و یمدت بعد اومد و گفت همه چیزو باخته کجا و چگونشو نتونستم بفهمم و بخاطر این دروغگوییاش و مشکلات دیگه گفتم طلاق هیچ کس حمایتم نکرد من فقط اون موقع ۲۲ سالم بود برگشتم خونه ی خالی پدر شوهر سابقم ولی دیگه زندگی نبود ازش متنفر بودم به علاوه خیانتا و امحرافات جنسیش به اوج رسیده بود دیگه رفتم خونه بابام گفتم قبولم نکنید خود.کشی میکنم یکسال طول کشید بدون هیچ حق و حقوقی جدا شدم و همون حین مادرم فوت شد.... روز های خیلییییی تاریکی بود خیلی سخت، بابام ازدواج مجدد میخواست بکنه و من تنهای تنها با کلی مشکلات بودم
ولی شروع کردم به درس خوندن الان لیسانسمو گرفتم دنبال کارم🥲
ازون طرف با همسرم اشنا شدم، نمیگم ایده اله ولی دلخواه خیلی از دختراست
الهی شکر از زندگیم خیلی راضیم دعا کن کار خوب پیدا کنم و بچه دار بشم
زندگی هیچ وقت اسون نیست ولی تو قوی باش انشاالله سرنوشتت خیلی خیلی خیلی قشنگ باشه مثل من مزخرف نباشه