او زیباترین و نافذ ترین چشمان دنیا را داشت چشمانش انقدری خاص بود که میتوانست قلبم را به لرزه در بیاورد
حالت چهره سردش پوست سفیدش که مانند برف در اواخر زمستان حیرت زده ام میکرد
زمانی که آن لبخند گرم همچون آفتاب بعد از شب تیره و تار بر روی لب هایش مینشست میتوانم بگیویم شاید قلبم از کار افتاده بود و چشمانم محو صورت زیبایش همچون ماه شده بود
صدایش با آن تُن دل انگیز هوش و حواس را از سرم برده بود
و حرکات آن حرف های گاه شیرین و گاه تلخ هوش هواس را از سرم بیرون کرده بود و من اینگونه شدم مجنون آن.
بماند به یادگار...
❤H❤