سلام من خیلی دارم روزای بدی میگذرونم تو شرایط بدی از زندگیم قرار دارم ..نمیدونم باید به کی بگم و از کی کمک بخوام
یه پسره میخواد بیاد خواستگاریم چنروزه هعی میخوان من متقاعد کنن که بزار بیاد خواستگاریت نامزد کنین شاید از هم خشتون اومد هرچقد دعوا و بحث میکنم میشینم منطقی حرف میزنم گریه میکنم داد میزنم میگم من نمیخوام هیچوقت ازدواج کنم من میخوام درس بخونم بعد میگن تو احمقی تو هیچی نمیفهمی
پسره چون پولداره خونه ماشین داره گفته بر دخترت فلان کار میکنم. منو فقط میخوان بخاطر پولدار بودنش بدن.چون شرایط مالیمون خوب نیستش میخوان یه نونخور کم کنن انقد طرزفکرشون عقب موندس کل زنوگی تو ازدواج کردن میبینن همش میگن همسنای تو چنتا چنتا بچه دارن تو داری خواستگار رد میکنی هنوز میخوای آبرومونو ببری همینجوریش ترشید بعد میگن همکلاسیات الان آرزوشونه همچین پسری بیاد خواستگاریشون حتما همکلاسیات حسودی کردن بهت گوشتو پر کردن که یوقت خشبخت نشی اخه ببینید یه ذره ام عادی نیستن فک میکنن همه از دم به فکر شوهر کردنن درحالی که همسنای من حتی به فکر رلم نیستن خانواده هاشون تنها چیزی که براشون مهمه موفقیت بچشونه ولی خانواده من از وقتی به دنیا اومدم نه محبتی بهم کردن نه برای رشدم کاری کردن همیشه من و تو خونه زندانی کردن یه مدت طولانی حتی افسردگی شدید داشتم نزاشتن حتی یه بار برم بیرون اصلا براشون مهم نبود....
همیشه میدونستم دوسم ندارن ولی نه تا این حد انگار دشمنمن
حالم خیلی بده خیلی حرف تو دلمه هرچقد بگم تمومی نداره خیلی اتفاقا افتاد حرفای دیگه ای زدن من واقعا میترسم من شوهر بدن بگین باید چه حرفی بهشون بزنم به خودشون بیا یا چیکار کنمم؟