اقا بذارید یچی تعریف کنم من یه سال و نیمه عقدم
امروز بعد مدت ها به اصرار مادرشوخرم ناهار رفتم خونشون.
بعد به مادرشوهر گفتم کاری چیزی هست بدید من انجام بوم، گفت نه شما خسته ای از سرکار اومدی بشین چایی بخور.
من رفتم نشستم بعد فکر کرد ناراحت شدم، اومد گفت فلانی من اگه چیزی نمیگم چون روم نمیشه 😅😅😅
ناراحت نشی ها، هرچی هرجا دوست دارس بردار یخچال اینور اونور انگار خونه خودتونه ، ولی من خجالت میکشم بگم شما کاری انجام بدید😅😅😅