امروز پنجشنبه صبح منو همسرم آماده شدیم بریم یه لوکیشن پاییزی تو مسیر صبحونه خوردیم بعد که رسیدیم جای پارک پیدا نمیشد بعد من به شوهرم گفتم یه جای داری بود اونم هر چی زور زد نتونست ماشین پارک دوبل کنه با عصبانیت به منی که پیاده شده بودم گفت بشین دیگه اع بریم یه جای دیگه چون پشت سرشم چند تا ماشین بوق میزدن منم اعصابم خرد شد بهش گفتم تو عرضه پارک دوبل نداری چرا سر من داد میزنی آشغال اونم بهم گفت ببند دهنتو منم گفتم خودت ببند بعد که یه جای پارک پیدا کردیم من در ماشینو محکم بستم اونم گفت آروم گفته بتو مربوط نیست ماشین خودمه چون امروز با ماشین من اومدیم اونم گفت باشه خرابم شد به من مربوط نیست داشت زیر زبونش حرف میزد منم اعصابم خرد شد زدم زیر گریه همه به ما نگاه میکردن شوهرمم اعصابش بیشتر خرد شد گفت بیا دیگه برو بریم با عصبانیت اینو گفت خیلی بهم برخورد چون اومده بودیم تفریح حال و هوامون عوض بشه رید تو روحیه و حال خوبم منم رفتم تو ماشین نشستم و لج کردم که میرم خونه هر چقدر التماسم کرد قبول نکردم چهار ساعت راه اومدیم و چهار ساعت راه برگشتیم تو مسیر یکمی که رفت بازم التماس کرد که بریم بگردیم ناهار بخوریم گفتم نه بعد دیگه خودش ناهار گرفت تو ماشین آورد گردشم نرفتیم الان خسته رسیدیم خونه ااالکی روزمم هدر رفت باهاش قهرم بنظرتون تا چند روز دیگه قهر باشم ؟!