وابستگی از عادته مثل سفر بری دلت برا خونت تنگ بشه..مثلا دانشگاه که دهنت توش سرویس شده و هر روز میرفتی میگفتی کی از شر این خراب شده راحت میشم ۵ سال بعد دلت براش تنگ میشه و میری میگی عه یادش بخیر..ولی هرگز حاضر نیستی به اون دوره برگردی
مثلا وقتی یکی ازت دوره دلت براش تنگ میشه وقتی بیاد دوباره چالش و تنش باهاش داری دوباره بخوای بره سفر..
و اما عشق...عشق اصن وقتی اسمش بیاد چشمات برق میزنه..دلخوشیته..تو سختیا دلت بهش خوشه...خوشحالی کنارته..وقتی جایی میری توجهت معطوف بهشه..خوشحالی که مال توئه ،تمرکزت رو خوبیاشه با اینکه ممکنه عیبایی داشته باشه ولی توجهت روشون نیست و..