پدر بزرگم یواشکی خونه ای که داشته رو میره به نام دو تا از پسرهای میکنه
در حالی که ۴تا پسر دیگه ام داره
بابای خودم وضع مالی خوبی ندارد.و همیشه تو قسط و قرض هست..خیلی دلش شکست
همین پدر بزرگم ..
خیلی وقتها کمک مالی نکرد به بابام..
مامانم همه طلاهاشو میفروخت برای خرابی ماشین یا قسط خونه..
خیلی ناراحت شدم
حتی بابام آنقدر تحت فشار مالیهکه از صبح تا ده شب سر کاره...
دیشب خونه ما دعوت بود..به مامانم گفته بود نمیام..پول ندارم برا بچه هایش خوراکی بخرم خجالت میکشم..
آنقدر دلم سوخت برای بابام دوست داشتم بشینم گریه کنم وقتی مامانم گفت
چرا آخه بابا بزرگم این کارو کرد...