توخانواذه نسبت ب خواهر برادرتون بیپول ترین و غصه بخورین ازبضی حرفا
مثلا خودم باخواهرم که ازم دوسال کوچیکتر و خداروشکر تکمیلتر ازمنه مالی
حرف میزدیم راجع ب یه موضوعی بعدیهو با حالت غرور حس کردم گفت منکع نیازی ندارم
یا من میدونم خونم کوچیک پنجاه متری ولی همش میگن عوضش کن یا وسع من یه پراید بود مدل پایین اونا خداروشکرررر بیشتر
ولی نگاهاشون رفتاراشون ناخواسته شایدم اذیتم میکنه.
خوردن وپوشیدنم خیلی خوبه ولی شوهرم کسی نداشت برعکس اونا
چنروز خیلی دلم گرفته حال خوبی ندارم ازاین همه سختی
مقایسه نکن
من به شما حق میدم ناراحت بشید . اما خب سعی کنید تو مکالماتتون جوری صحبت کنید که دیگه هیچ کسی با نظرش ناراحتتون نکنه به صورت مودبانه
حالا خواهر یا هر شخص دیگه ای بود راجع به متراژ خونتون نظر داد مثلا بهش بگین بله خوب میشه اگه عوضش کنیم ولی این جا دسترسی اش به محل کار همسرم بهتره
رفت و آمدش راحت تره
یا بگین اینقدر تو این خونه خاطره خوب دارم که دل کندن ازش سخته انگار این خونه بخشی از وجودم هست
یا هر جور دیگه که حس میکنید صلاح هست
اگر هم کسی در مورد ماشین شما خواست نظر بده
بهش بگین بله قطعا هر ماشینی یه آپشن خوب داره ولی من این چیزا برام ملاک نیست فقط کارم رو راه بندازه برام بسه
من نشون نمیدم که ناراحتم حتی ب همسرم هم نمیگم ناراحت نشه..ولی واقعا ازبس توخودم ریختم ناراحتی اعصاب گرفتم که هعی چقد بچه مخوای توخونه پنحاه متری نگه داری. و من فقط سه ساله تواین خونه م هرسری هم میگم بچم کوچیک سخته جاب حایی
بدترازاینکه هعی برو‌ادم میارن نمیزارن ادم کنار بیاداینجا گفتنش مشکلم حل نمیکنه ولی خواستم بگم اروم شم انکار یجا بگم حرفمو فقط ممنونم از نظرت
خواهش میکنم 🙏 متاسفانه الان جوری شده که حتی آدمهایی که جز نزدیک ترین هامون هستش اصلا در نظر نمیگیرن که حرف و صحبتشون ممکنه ما رو ناراحت کنه و ذره ای ملاحظه نمیکنن ولی همونا از ما توقع دارن مدام نازشون رو بکشیم
حالا اطرافیان شما رو نمیدونم ولی اطرافیان من اینطورین متاسفانه
من طبق تجربه میگم آدم اگر بتونه سیاست کسب کنه و جوری مودبانه جواب بده که بقیه یاد بگیرن هر حرفی رو به زبون نیارن
خیلی عالی میشه
متاسفانه میخوان دلسوزوی کنن ولی نیش میشه حرفاشون برام دوسه روز پیش توخونه انقد دلم شکست هیچوقت جلوی یچم گریه نمیکنم یهو اشکام میومد نمیتونستم جلوش بگیرم دست خودم نبود اولین بارم بود بهاطر این حرفا طاقتم کم شد دخترم دوسالش گفت مامانی نازی چیشد گریه نکن خودمو جمع وجور کردم ولی ازاون روز حال خوبی ندارم واقعا
